درس ایدهئولوژی
به دار کشیدن ۳۰ انسان و لایحهی چند زنی مرا به یاد نوشتهای انداخت كه نویسندهاش مدعی بود "اگر زنان بر جهان حكومت میكردند، ما دنیای دیگری داشتیم غیر قابل قیاس با این جهانی کنونی با حكامی دست آلوده به خون بیگناهان".
نمیدانم! شاید این طور میبود اگر زنان حاكم ِبرجهان بودند. و آن طورمی شد وضع جهان كه مؤلف مقاله ادعا کردهاست چرا که زنان اصولن مهربانتر از ما مردانند.
من یك فمینیست هستم و شدیدا هم به این اصل معتقدم كه زن و مرد از نظر هوشی برابرند.
اوائل انقلاب بود. جنگ بیداد میكرد. من جنگزده نیز راهی تهران شده بودم. شاكر هم بود كه اگر مقام و خانه و كاشانهام از دست رفته است چه باك! كه جان سالم بدر بردهام.
روزی مدعیان مسلمانی آمدند به محل كارمان و تحكم، كه كلاس ایده ئولوژی دائر است و همه باید در نمازخانه حاضر باشند!
مهدی گفت:
به فرما! آن همه فقه واصولی که خواندی، حساب نیست. حالا باید بری زیر زمین تمرین نماز و روزه کنی.
گفتم:
من درسم را بلدم، نیازی هم به تمرین ندارم. شما برید من نمیام.
ولی همکاران دست بردار نبودند و نهایت من هم با آنان راهی زیر زمین شدم.
وارد که شدیم، حضرت حجتالاسلام درسش را شروع کرده بود. گچ در دست، روی تختهی سیاه مشغول نوشتن اعداد و ارقامی بود. نگاهی کجکی بما کرد و به فرمایشاتش ادامه داد:
به بینید! این که من میگویم اصلی است از اصول ثابت شدهی روانشناسی. هیچ جای شك و تردیدی هم در درستی آنها نیست.
تحقیقات روانشناسی نشان داده اند که مردها از ۹۶.۶۰ «شصت ممیز نود و شش» درصد كل قوهی عاقله بهرهورند. در حالی كه سهم زنان از این موهبت الهی فقط ۴۰/ « چهل صدم» درصد است.
درعوض زنان «شصت ممیز نود و شش» درصد از كل قوهی احساس بهرهمند هستند و سهم مردها ۴۰ صدم در صد است.
به همین دلیل هم هست که زنان شایستگی قضاوت ندارند. چرا که این امكان هست كه آنان به دلیل رئوفت و مهربانی بیش از اندازه، از اجرای احكام شدید الهی باز مانند. نتیجه اینكه جای آنان خانه است و بچه داری. ( نقل به مضمون)
آهسته گفتم:
خود گوزی خود خندی/ بهبه! چه هنرمندی.
اطرافیان زدند زیر خنده.
ایرج گفت:
ممد! کاش نیامده بودی!
رویش را برگرداند تا به حرفهای «نا ملا » گوش كند. دستش را حمایل بدنش كرد و روی آن لنگر انداخت و ششدانگ حواسش متوجه مزخرفات ناملا بود، تا فردا از گفتههایش جوكی به سازد.
با ضربهای آهسته، ستون بدنش را خراب كردم. تعادلش بهم ریخت و لنگهایش رو به آسمان شد.
شلیك خنده بلند شد بین ما كه لژنشین هم بودیم. و آخوندك، گیج و ویج درسش را قطع کرد ولی چیزی دستگیرش نشد.
ایرج که سخت كلافه شده بود، داد و هوارش رفت بالا که نا مسلمان من زن و بچه دارم. تو جان سگ داشتی که بمبهای عراقیها بهت کارگر نشد.
جایش را عوض کرد و رفت صف جلوتر نشست.