مرگ مرداب
رفته بودیم بندر انزلی. پیش از پیروزی انقلاب بود. قایقی کرایه کردیم و قایقران، آرامآرام ما را بدرون مرداب راند. صفائی داشت دیدن آن همه زیبائی و آرامش. از مرگ تدریجی مرداب بسیار هم خوانده و هم شنیده بودم. مینوشتند که خزهها به مرداب هجوم بردهاند. دولت وقت از شورویها تقاضای کمک کرده بود. متخصصین اعزامی از شوروی توصیه کرده بودند که برای از بین بردن خزهها باید از یک نوع ماهی خزهخوار استفاده شود. و خواندهبودم که ماهیها از شوروی خریداری شده و در مرداب رها شدهاند. و میدانستم که صید ماهی در مرداب ممنوع اعلام شده است.
بلم آرام بدرون مرداب میلغزید و پیش میرفت. زیبا و نیما مرا سوالپیچ کرده بودند قایقران که مرد میانسالی بود میوهی فندوق مانند گیاهی را چید و آن را به بچهها داد. خودش یکی از آنها پوست کرد و در دهانش گذاشت و با لهجهی شیرین گیلانیاش گفت:
بخورید! مزه فندوق میدهد.
و براستی هم مزهی فندوق میداد.
در جاجای مرداب، صیادان تورهای ماهیگیری خویش را از آب بیرون میکشیدند. بچهها غرق تماشای ماهیگیران بودند و در طرح پرسش با هم مسابقه داشتند. مرد قایقران جواب آنان را میداد ولی بدلیل لهجهاش، بچهها یکی بمن رو میکرد و دیگری به مادرش که " این آقا چه گفت؟"
قایقران برای ما از همه جا صحبت میکرد. او میگفت که سابقن در مرداب کشتیهای بزرگ لنگر میانداختند ولی حالا میبینید که راه برای عبور قایق کوچک من هم تنگ است.
داستان ماهیهای خزهخوار وارده از شوری به خاطرم آمد. ماجرا را با او در میان گذاشتم. او گفت:
همهی آنها خوردیم. فکر نمیکنم حتا یکی دانه از آنها باقیمانده باشد.
فکر کردم شوخی میکند. لذا پرسیدم:
مگر ماهیهای خزهخوار هم خوردنی است؟
جوابداد:
ما که خوردیم. خیلی هم خوشمزه بود.
علاوه بر قایقهای هاهیگیران، قایقهای بزرگتری که ظاهر بهتری نیز داشتند در اینجا و آنجای مرداب لنگرانداخته بودند. پرچم سه رنگ ایران و شیروخورشیدن ایران بر عرشهی آنها افراشته بود. سرنشینان این قایقها، لباس ژاندارمی به تن داشتند. علت حضور ژاندارمها را از قایقران پرسیدم. گفت:
کار این ژاندارمها نظارت بر صید ماهی است حتمن خواندهای که صید ماهی در مرداب ممنوع شده است.
پرسیدم:
مگر آنها که مشغول صید هستند؟ گفت:
آنها کار خودشان را میکنند که ماهیگیری است و ژاندارمها کار خودشان را که نظارت بر ماهی گیری است. ما اهل سازشایم. با جنگ کاری از پیش نمیرود. ناظر حق نظارتش را میگیرد و ماهیگیر، ماهیاش را.