برای ابراهیم (علی) وطن دار
دست راست آقای عبدالله ناصر شریفی. دست چپ خودم |
دیروز باو زنگ زدم. چنان صفائی نشان داد که فکر کردم با دیگر دوستان مجازیام در میانش گزارم. مگر همین دوستان مجازی نبودند که در سفر آمریکا مرا/ما را قرین مهر و محبت خویش کردند؟ دوست، دوست است. فرصت دیدار لازم است تا مجاز به عینیت بدل شود.
دوستم پرسید کسی را دیدی که من هم او را بشناسم؟
گفتم: آقایان معیری و شریفی.
گفت: عبدالله خان؟
گفتم: بله
بدوران دبیرستان بازگشت و درس تاریخ و مبحث "کاپیتولاسیون" که نمرهی 14 از استاد گرفته بود. واضافه کرد که برای ما ایشان آقای شریفی نبود. عبدالله خان علاوه بر دبیری برای ما نوعی برادر بزرگتر بود.
دیدار عبدالله خان پس از آن همه سال، از شب عروسی آذین دخترش برای من چه خوشایند بود. اگر چه هر دو پیر شدهایم. و بودن با مصطفا و آذین هم پس از قریب 26 سال چه شادی آفرین بود. تازه داشتیم با کیوان،پسر کوچکترشان آشنا میشدیم که زمان هجران فرارسید.
0 نظرات:
ارسال یک نظر