۱۳۹۱ مرداد ۲۴, سه‌شنبه

ذکر مصبیت

گاهی پیش آمده است که در بازگوکردن یادمانده‌هایم از عزیزی یادی کرده‌ام که شوربختانه چهره در خاک کشیده‌است.
من از بیان این گونه خاطره‌ها نه قصد آزردن خاطر کسی را دارم و نه تقاضای آمرزش برای آن درگذشته. چرا که من، نه تنها اینکاره نیستم که اصولن باوری به دعا  و گریه زاری ندارم.
باور من این است که دادوری یا قضاوت در باره اعمال یک فرد، تنها زمانی می‌تواند واقعیت یابد که داورش نه خریدنی باشد و نه سفارش پذیر. ملاک یک دادور عادل «قاضی» فقط و فقط باید کار و رفتار شخص مورد دادوری باشد. اگر واسطه‌ای در امر قضاوت، سفارش تخفیف مجازات شخص متهم را کند، دادور نیز بتوصیه توجه کند و بخاطر شخص شخیص واسطه در جرم «تو بخوان گناه» ارتکابی مجرم تخفیفی قائل شود، قضاوت آن قاضی دیگر عادلانه نیست و قاضی بی‌طرفی در دعوا را نادیده گرفته و راه رفته‌ی او ناصواب است.
کار واسطه و سفارش کننده در یک امر قضاوث درست بر عکس کار و نقش وکیل مدافع است. زیرا وکیل مدافع تلاش می‌کند از حقوق قانونی متهم دفاع کند، جرم انتسابی به او را با قوانین موضوعه منطبق جلوه دهد و اتهام انتسابی به متهم را با ارائه ادّله و مدارک، نادرست معرفی کند تا شاید او را از مجازات مورد کیفرخواست برهاند.
اما نقش واسطه "پارتی"‌ تلاشی است برای جلب ترحم دادور تا دل او را بدست آرد و مقصر را از مجازات قانونی برهاند.
این کار ظلم به مظلوم است که برای احقاق حق از دست رفته‌ی خویش به دادور روی آورده است.
این گونه وساطت‌ها در امر دادوری و قضاوت، مخالف عدل و عدالت است و توسل بچنان کارهایی را مردود است.
با توجه به باورهای دینی ما، خداوند عالم و عادل و قادر است. بنا باصول و قوائد ادیان آسمانی، هر دینی، رفتار انسانها در دوران زندگی‌ خود اگر خلاف اصول موضوعه‌ی آن دین باشد، مستحق مجازات است. حالا اگر یکی از قدسین آن دین، بهنگام داوری در مورد کارهای ناشایست گناهکار، واسطه‌ی شود و در روز جزا از خداوندگار بخواهد بخاطر عمل "نیک" که آن گنهکار «مانند زیارت قبر یکی از قُدّیسان» گناهان ارتکابی او را نادیده بگیرد و از مجازات او بگذرد، چنین کاری بباور من با عدالت خداوندگاری ناسازگار است.
ترویج چنین اندیشه‌هائی راه به زمان‌هایی می‌برد که بشر سر و کارش با حاکمانی بود که از عدل و داد بهره‌ای نبرده بودند و واژه‌ی دموکراسی هنوز بوجود نیامده بود. اگر حاکم بر کسی خشم می‌کرد، مرجعی برای پناه‌بردن مظلوم بدان وجود نداشت. حکم، حکم حاکم بود. تنها راه و چاره برای رهائی از خشم حاکم، پیدا کردن آشنای نزدیکی بحاکم جبار بود تا شاید حاکم قلدر را بنوعی راضی به گذشت از سر "تقصیر" آن بخت برگشته کند.
بباور من باید بین شیوه‌ی رفتار و قضاوت خدایِ عالم و قادر و عادل با رفتار حاکم خودکامه‌یِ جاهلِ ظالم، تفاوتی قائل شد.
هیچ داور عادلی حاضر نیست حق مظلومی را بخاطر سفارش نزدیکان خود نادیده ‌گیرد. مبلغان چنین فلسفه‌ای با واژه‌ی عدالت بمعنای امروزی آن کاملن بیگانه‌اند. از اصول آموزش و پرورش که بر مبحت و مهرورزی بنیاد شده است، بی‌خبرند. خدای آنان همان حاکم زورگوی قهار نامهربان است. از همین روی هم هست که توسل بزور را برای پیشبرد باورهای خویش مجاز می‌دانند.
گریه و زاری، تقاضای بخشش از پروردگار برای انسان‌ها، اعم از زنده یا مرده، بباور من دخالت در کار خداوند قادرِ عالم و عادل است و مبلیغین این شیوه نه بفکر مرده که بفکر اداره‌ی زنده‌گی خویش‌اند تا از این راه بر زنده‌گی خود رونقی دهند.


1 نظرات:

قلندر در

شرح بسیار خوب و بجایی بود....درود بر شما

ارسال یک نظر