هاردا سن؟
صاحبخانهی خواهرم هرگاه کاری با همسرش داشت و او در دسترس نبود سرش را از پنجره بیرون میآورد و داد میزد:
هاردا سَن؟
عصری بود نشسته بودیم توی حیاط که صدای هارادا سن صاحبخانه توی حیاط پیچید. خانمش از زیر زمین بیرون آمد و گفت:
بُوردا، نه ایستَر سیز.
دختر خواهرم جلو دوید و پرسید:
خانم ... اسم شما هاردا سنه؟
خانم همسایه گفت
آره عزیزم. من حتا تو این خانه اسمی هم ندارم. همان هاردا سنم.
سال ۱۳۴۴
1 نظرات:
وبلاگتو خیلی قشنگه. چند تا از پست هاتون رو خوندم. خیلی به دلم نشست. مخصوصاً اون پستی که با زن افغان سوار مترو شده بودین و اون زن با شما درددل می کرد.
همچنان بنویسید :)
ارسال یک نظر