دبیرستان پهلوی
اوایل انقلاب بود. نشسته بودیم زیر کرسی که با خندهای روی لب وارد اتاق شد.
علت خندهاش را پرسیدم.
گفت:
وا تاکسی میامدم خانه. یه خانمی هم سن و سال خودوم و محجبه کنار خیابان وایساده بود. شوفره یواش کرد.
خانمه گفت:
پهلوی.
شوفر نگر داشد. خانمه سوار شد. تاکسی حرکت کرد. شوفره گفت:
خمینی!
خانمه گفت:
پهلوی.
چند واری ای کار تکرار شد. آخر شوفره عصبانی شد و محکم کُفت رو داشبورد تاکسی و وا عصیانیت پرسید:
آخه چرا؟
خانمه گفت:
ساخدن اسمشانم گذاشتن روش. اینارم بسازن، اسمشانه بزارن رو ساخدهشان. نه ایکه مال مردم به کشن زیرشان و اسم خودشانم بزارن روش.
همه زدن زیر خنده.
علت خندهاش را پرسیدم.
گفت:
وا تاکسی میامدم خانه. یه خانمی هم سن و سال خودوم و محجبه کنار خیابان وایساده بود. شوفره یواش کرد.
خانمه گفت:
پهلوی.
شوفر نگر داشد. خانمه سوار شد. تاکسی حرکت کرد. شوفره گفت:
خمینی!
خانمه گفت:
پهلوی.
چند واری ای کار تکرار شد. آخر شوفره عصبانی شد و محکم کُفت رو داشبورد تاکسی و وا عصیانیت پرسید:
آخه چرا؟
خانمه گفت:
ساخدن اسمشانم گذاشتن روش. اینارم بسازن، اسمشانه بزارن رو ساخدهشان. نه ایکه مال مردم به کشن زیرشان و اسم خودشانم بزارن روش.
همه زدن زیر خنده.
0 نظرات:
ارسال یک نظر