۱۳۹۴ آذر ۹, دوشنبه

نامه‌ای به دوست


وقت خوش!
می‌دانی «لطیفه‌ات» نه تنها شادم نکرد که دلم را سخت آزرد؟ اما دلیلِ دل‌آزرده‌گی‌ من ناشی از ناتوانی مشروح در آن "لطیفه" نیست، چرا که همه پیر می‌شویم.  آن لحظه هم خواهد رسید که دم و بازدم ما نیازمند دستگاه رسپیراتور شود.
آنگاه که دیگر؛ هر نفسی ممد حیات نیست تا شکری بر آن واجب باشد. انکارِ تحلیل قوای جسمی و جنسی به هنگام پیری، کار سبک مغزان است. من هنوز دچار سکته‌ی مغزی نشده‌ام
.
نه، دلخوری من، از جای دیگر است و تلخی‌اش تلخ‌تر از آنست که ویاگرا چاره‌ساز آن باشد.
هر دردی را درمانی است و دوای ناتوانی جنسی هم، شاید همان ویاگرای علیه السلام. اما زخم ناسورِ بد‌درمان ناشی از طعنِ روح‌آزار تو به زنان، سخت درمان است.
می‌دانی هدف ترویج‌دهنده‌گان وطنی این هجویات چیست؟
بیا با هم یکباردیگر آن "شاهکار" هنر را با هم مرور کنیم.

نوشته بودی:
پدربزرگ و مادربزرگ، رفته‌بودن خونه‌ی نوه‌شون شب بمونن که یهو چشم پدربزرگ، می‌فته به قوطی ویاگرا و از نوه‌ش می‌پرسه:
من می‌تونم یکی از اینارو استفاده کنم؟

نوه می‌گه:
پدربزرگ فکر نکنم. اینا هم خیلی قویه برا شما هم خیلی گرونه.
پدربزرگ می‌گه:
چنده قیمتش؟
نوه:
هر یه قرص ۱۰دلار
پدربزرگ:
پولش مهم نیس. من می‌خوام امتحان کنم. صبحی قبل از رفتن، پولشو بهت می‌دم
صبح روز بعد پسر می‌بینه پدربزرگش۱۱۰ دلار گذاشته روی میز.
می‌گه
:
پدربزرگ من که گفتم فقط ۱۰ دلار قیمتشه.
پدربزرگ می‌گه:
اون ۱۰۰دلاری از طرف مادر بزرگته.
خب!کجای این مثلن "لطیفه" خنده داره؟
ناتوانی جنسی پدربزرگ که خنده‌دار نیست، مگر نه؟  
پس می‌ماند ابراز خوشحالی مادربزرگ از لذت همبستری با شوهرش و پرداخت
۱۰۰ دلار دست‌خوش به نوه‌اش، مگر نه؟
 
ابراز تلذذ پیرزن خنده دار است نه لذت بردن پیرمرد؟.
 
چرا باید این مسئله خنده‌دار باشد؟
حتمن چون زن نجیب نباید سخنی این چنان بزند، مگر نه؟

بباور من تنها نکته‌ی این هجویه همان تحقیر زنان است.
اما ما روشن‌فکران، شعرهای فروغ را به‌به گویان می‌خوانیم، سالروز مرگش را در همین فیسبوک جشن می‌گیریم، شهامت او را در بیان لذت همبستری با مرد، تمجید و تکریم می‌کنیم، مگر نه؟
نمی‌دانم متوجه این مشکل ما روشنفکران میشوی یا نه. در حرف طرفدار برابری زن هستیم اما در عمل چنین مزخرفات را برای یکدیگر میل می‌کنیم و غش غش می‌خندیم. و اگر زمانی کسی نکات منفی آن را تذکر داد، در جوابش می‌نویسییم:

تردیدی ندارم که در موقع خواندن این جوک (و صرفا جوک) زیاد سرحال نبوده‌اید.
نه، دوست جوان من، منِ سپیدموی، آن‌قدر آموخته‌ام که از شنیدن یا خواندن این تحقیرنامه‌ها که در آن قومی یا فردی تحقیر شود، خنده بر لبانم ننشیند.

1 نظرات:

Shahram Shafieha در

با سلام، من مدتی است که وبلاگ شما را دنبال می‌کنم و از نوشته‌هایتان لذت می‌برم. من خیلی اهل کامنت گذاشتن و بحث در فضای مجازی نیستم، اما این نوشته‌ی اخیر چیز دیگری بود. با تمام احترامی که برای شما قائل هستم، معتقدم در مورد این لطیفه (یا طنز)؛ شما دچار سوء تفاهم شده‌اید. از دیدگاهی دیگر اگر به این لطیفه نگاه کنید؛ جامعه‌ای که لطیفه در آن اتفاق می‌افتد، جامعه‌ای دموکراتیک (یا باز) است که صحبت از ناتوانی جنسی یا صحبت از لذت جنسی در آن جرم محسوب نمی‌شود. به این نکته توجه کنید که پدربزرگ از این که مادربزرگ حتی بیش از او لذت برده است، وبرای آن ده برابر پدربزرگ خرج کرده است، شرم ندارد و آن را بیان می‌کند. به اعتقاد من نکته‌ی خنده‌دار این جوک این است که در طی سالیان درازی که مادر و پدربزرگ با هم زندگی کرده‌اند؛ مادر بزرگ همچین لذتی را تجربه نکرده است و حال که تجربه‌ی خوبی داشته، چرا بیان نکند و جایزه ندهد؟ چیزی که شنونده انتظارش را نداشته متلذذ شدن بیش از حد مادربزرگ است که باید باعث خنده شود. برخلاف شما، من فکر نکردم که این مادربزرگ چون نجیب نیست، پس باید خندید!
اگر این لطیفه را بخواهیم با جامعه‌ی امروز ایران تطبیق دهیم و بخواهیم زنان را در آن تحقیر کنیم؛ باید به شکل دیگری بیان می‌شد:
1. پدربزرگ با تهدید قرض را از نوه‌اش می‌گیرد و پولی به نوه‌اش نمی‌دهد.
2. هرگز بیان نمی‌شود که مادربزرگ لذتی برده است (مگر در جوک‌هایی که با "یه روز یه رشتیه..." شروع می‌شود، جایی ذکری می‌شود از لذت بردن زن؟)
در طنزهایی که زنان در آن تحقیر می‌شوند، زن وسیله‌ی لذت بردن مرد است. بدون آن که اشاره‌ای به لذت جنسی زنانه شود.

پاینده باشید.

ارسال یک نظر