سنگ شير
کلاس دوم ابتدائی بودم. یکشب صدای انفجاری از خواب بیدارم کرد. صبح در مدرسه شنیدم که شیرسنگی را به تصور اینکه داخل آن جواهراتی هست، منفجر کردهاند. و صد البته «اتهام متوجه یهودیها بود». من هنوز سنگ شیر را ندیده بودم و شکل و قیافهاش برایم نا آشنا بود. خانهی ما خیابان شریعتی کنونی بود و تا آنجا کلی راه بود. اما شهر آنقدر آرام بود که صدای انفجار من هشت نه ساله را از خواب شبانه بیدار کرد. فکر نکنم جنایتکاری که سبب تخریب این اثر منحصر بفرد باستانی شد، گیر افتاده باشد.
بعدها که با پدر بدیدن آن رفتم، دیدم که این یادگار دوران باستان را هم تبدیل به بت کردهاند. برای برآورده شدن حاجاتشات سر و کلهی شیر بیچاره آنقدر روغن و شیره مالیده بودند که رنگاش عوض شده بود. مردم سکهای به سر سنگشیر میچسبانیدند. اگر سکه روی بدنهی مجسمه باقی میماند نشانهی برآورده شدن آرزوهایشان بود.
سنگشیر سکهی مرا جواب کرد
0 نظرات:
ارسال یک نظر