۱۳۸۹ اردیبهشت ۵, یکشنبه

سفرتانزانیا، بخش نهم

صبح زود روز هفتم ژانویه ۲۰۱۰ بعد از خوردن صبحانه‌ی خوبی، راهی استپ‌های ان‌گرون گرون شدیم. بما سفارش شده بود برای فرار از گرفتاری ترافیک بازدیدکننده‌گان بهتر آن است که زودتر حرکت کنیم. با ورود به دشت، اولین حیواناتی که به استقبال ما آمدند گورخران بودند با آن نقش و نگارِهای زیبایی که بر تن آنها کشیده بود. و چه آسوده از تیراندازی‌های شکارچیان حریص به زندگی طبیعی خویش ادامه می‌دادند. دیدار گورخرها مرا بیاد داستان بهرام گور انداخت و مهارت‌اش در شکار این حیوانات و سپس به این اندیشه افتادم که چرا نسل چنین حیواناتی در سرزمین من نابود شده است. و یاد داستانی افتادم که پدر در کودکی‌ام بهنگامی که مطلبی را، بیاد ندارم که تاریخ بود یا موضوعی ادبی نزد او بازخوانی می‌کردم تا ایراداتم را بگیرد، او از مهارت بهرام گور در تیراندازی حکایتی کرد. و آن این بود که روزی بهرام با معشوقه‌اش بشکارگاه رفته بود. خرگوشی در جلوی آنها ظاهر می‌شود. بهرام از معشوقه‌اش می‌پرسد که دوست دارد تیر را در کجای خرگوش بنشاند. معشوقه‌اش از او می‌خواهد تا پای خرگوش را به گوش آن بدوزد. بهرام از روی زین خم می‌شود، ریگی برمی‌دارد و آن را در چله‌ی کمانش می‌گذارد و گوش خرگوش نشانه می‌رود. گوش خرگوش درد می‌گیرد، می‌نشیند تا با پایش گوشش را ب‌خاراند. بهرام تیری در زه کمان می‌گذارد و پای خرگوش را به گوش آن می‌دوزد. اما بعد دستور قتل معشوقه را صادر می‌کند. با شگفتی کودکانه از پدر پرسیدم: چرا معشوقش را کشت؟ پدر گفت: به این دلیل که کاری از شاه خواسته بود که امکان داشت شاه در انجامش مردود شود. پرسیدم: خوب، خود شاه چرا چنین سوالی کرده بود؟ تقصیر از خودش بود نه از آن زن بیچاره. او بود که قصد خودنمایی داشت و می‌خواست خودی نشان دهد نه آن زن بدبخت. پدر گفت: بله، درست می‌گویی. اما شاه، شاه است. تمام روز در دشت به دنبال دیدن حیوانات وحشی روان بودیم. امانوئل راننده و راهنمایمان سقف ماشین را کنار زده بود تا ما براحتی به نظاره‌ی دشت و حیوانات موجود در آن به ایستیم. دنیای وحش بهتر از دنیای متمدن ما بود. درنده‌گان سیر در زیر سایه‌ی درختان به استراحت مشغول بودند و وفور طعمه، آنها را تحریک به کشتار بیشتر از حد نیاز نمی‌کرد. اما خطر دشمنان نیز فراموش شده نبود. گله‌های گاوهای وحشی، آهوان، گورخران و ... از ترس دشمن همیشه‌ در صحنه، صفوف خود رافشرده‌تر کرده بودند. امانوئل از تراکم حیوانات چرنده تشخیص می‌داد که در آن حوالی باید شیری، پلنگی خفته باشد. و چنان هم بود. جالب این بود که شیرهای ماده با هم بودند و شیرهای نر تنها. دلیلش را از راهنمایمان پرسیدم. گفت: شیران ماده بچه‌های نر خود را همین‌که قابلیت شکار و تامین غدای روزانه‌ی خویش را ‌یابند، در دو یا سه ساله‌گی از خود می‌رانند اما دخترها را تا زمان بلوغ و حامله‌گی برای خود نگاه می‌دارند و این قاعده برای فیل‌ها هم صادق است. جالب این بود که در دنیای وحش نیز کاسه‌لیسانی در دور و بر زورمندان پرسه می‌زدند و روزی خود را از پس‌مانده‌های آن زورمندان تامین می‌کردند. هر جا شیری خوابیده بود شغالان و کرفتارانی در آن حدود پرسه می‌زدند و کرکسان نشسته بر شاخه‌ی درختان انتظار پهن شدن سفره‌ی مجانی بودند. از دنیای وحش عکس‌های بسیار گرفتیم. اما شوبختانه زمانی که دوربین فیلم‌برداریم را امتحان کردم متوجه شدم که فقط صداها ضبط شده است. دوربین عمرش را کرده است، باید دور انداخته شود. شیوا هم تله زومش را فراموش کرده بود. من مانده دوربین کوچکم؛ Canon DIGITAL IXS 60 آن‌چه در نوشته‌های پیشین و در زیر می‌بیند حاصل همان دوربین فسقلی است.

6 نظرات:

ناشناس در

سلام
نسل گور در ایران هنوز منقرض نشده، در پناهگاه حیات وحش سرخس در نزدیکی مرز ترکمنستان هنوز از این جانور می توان یافت. آن حیوانی که شما دیده اید گورخر است (که راه راه است) آن گور که بهرام می گرفت، گور یا گوراسب که راه راه نیست چیزی است شبیه اسب

ناشناس در

ممد جان
خوش به حالت جای مرا هم خالی می کردی. عاشق این "سافاری" ها هستم.
نق نقو

شمیم استخری در

داستان بهرام گور و معشوقه اش را نشنیده بودم. جالب و دردناک بود. شاهان بیشتر دوران ها و مکان ها،انگار تولیدی های یک کارخانه هستند. دستتان درد نکند با این همه عکس های زنده و به فکر وادارنده.

يك صداي بي‌صدا در

سلام بر عمو اروند عزيز

گويا سلوك شاهانه برخي آقايان، به بهرام‌گور مي‌رسيده...مانند هميشه هم لذت بردم از خواندن سفرنامه‌تان...شاد باشيد

ناشناس در

سلام محمد جان

بگمانم با آقاي احمدي ن‍ژاد مسابقه ميدهي و هر روز بار سفر را ميبندي هر چند از كيسه خودت خرج ميكني و پيش افراد بد نام نميروي !!!! جاي شكرش باقي است . هرمز مميزي

ديوونه در

سلام.
سفر خيلي جالبي است. ممنون که ما را هم با خود به سفر مي بردي. اين اصطلاح صفوف بهم فشرده چرندگان خيلي برايم بامزه است. اميدوارم متوجه ظنز نهفته در نوشته خود بوده باشيد.

ارسال یک نظر