۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

روزی بود، روزگاری. بخش دوم


بعد از ظهری بود. بی‌خبر از همه‌جا جلوی دکان پدر ایستاده بودم. مهدی و جواد انواری، دوستان دوران دبیرستانی‌ام، از دور پیدا شدند. جواد پدرش معمم بود و خودش آموزگار. قیافه‌ی هر دو سخت گرفته بود و نگران به نظر می‌رسیدند. علت را پرسیدم. جواد گفت:
امروز ارتش طلاب مدارس علمیه‌ی قم را به رگبار بست. عده‌ای کشته و زخمی شده‌اند. تعداد زیادی از طلاب و بازاری‌ها هم دستگیر شده‌اند.
گفتم:
مهم نیست! چندتا مفت‌خور کمتر!
جواد سخت برآشفته شد. اول نگاهی بداخل دکان پدر انداخت اما چون پدر نبود تا شکایت به او برد، یقه‌ام را چسبید و گفت:
تو هم شاه‌دوست شده‌ای؟
مهدی که دانشجوی دانشکده‌ی افسری بود میانه را گرفت، پرخاشی بمن کرد و بعد جواد را ساکت کرد و ادامه داد:
آقای خمینی علیه کارهای خلاف شرع شاه قیام کرده‌اند، طلاب و بازاری‌ها به پشتیبانی از ایشان در خیابان‌های قم تظاهراتی راه ‌انداختند. ارتش هم دخالت کرد و عده‌ای در اثر تیراندازی کشته و زخمی شدند. می‌گویند آقا و بسیاری از علما و طلاب و مردم را هم توقیف کرده‌اند.
خبر خوبی نبود. با کشت‌وکشتار مردم اصلن موافق نبودم. حالم گرفته شد. جواد و مهدی هم بدنبال کار خویش رفتند.
من اصلن آقای خمینی را نمی‌شناختم. عصر همان روز که دوستانم را دیدم، فهمیدم که آن‌ها هم از مسئله خبردار شده‌اند. ولی ما زیاد در جریان امور داخلی کشور نبودیم. نه اخبار رادیو ایران را گوش می‌کردیم و نه اخبار داخلی روزنامه‌ها را می‌خواندیم. چرا که همه‌ی اخبار یک‌سویه بود و هر کاری که انجام گرفته بود یا در شرف انجام بود، در زیر لوای "بنا بفرمان ذات اقدس همایونی" اعلام می‌شد. انگار در کشور شخص دیگری وجود نداشت که در سر، هوای ایران داشته باشد جز شاه و شهبانو و دیگر اعضای دربار. مصدق که انگ خیانت خورده بود و در احمدآباد زندانی بود. نخست‌وزیر کشور که زمانی استاد و رئیس دانشگاه تهران بود و صاحب مدارج عالی علمی، خود را "غلام حلقه بگوش شاهنشاه" می‌خواند. تملق و تظاهر رایج بود. ارتشاء و پارتی‌بازی رواج داشت. اگر مشکلی در اداره‌ای داشتی ابتدا باید دنبال آشنایی می‌گردیدی که سفارشت را بکند و الا علاف بودی. همه‌ی این‌ها برای من جوان روشن‌فکر طالب آزادی و بسیاری دیگر سبب شده بود که بخش اول اخبار رادیو ایران را که به اخبار داخلی اختصاص داشت، تحریم کنیم. در این پندار بودیم که همه‌اش دروغ است که نبود. برای من و ما اخبار خارجی مطرح بود. از محتویات روزنامه‌ی کیهان که روزنامه‌ی خوبی هم بود، فقط صفحات سه و چهارش را می‌خواندم که شامل گزارشات مبارزات جنگ‌های ملی‌ـ‌میهنی و استقلال‌خواهی بود از جمله ویتنام، الجزایر، فلسطین و ...
منبع الهام من و شاید ما، بیشتر رادیو مسکو بود که روزی پنج‌بار برنامه پخش می‌کرد. رادیو ملی را هم که متعلق به توده‌ای‌ها بود گوش می‌کردم. البته در ابتدا از این مسئله آگاهی نداشتم. رادیو پکن هم بود که مارکسیسم را آموزش می‌داد ولی من زیاد علاقه‌ای به آن نداشتم و بیشتر سیاست خروچف را می‌پسندیم که پرده از روی جنایات استالین برداشته بود و با امریکا راه سازش در پیش گرفته بود. حرف‌های مائو، ببر کاغذی و جنگ اتمی و نهایت پیروزی خلق به نظرم مبالغه‌آمیز جلوه می‌کرد چرا که فکر نمی‌کردم پس از بمباران‌های اتمی، دیگر در این کره‌ی خاکی امکانی برای زیست باقی بماند.
ولی افسوس که خروشچف را استالینیست‌های معتدل با کودتایی از کار برکنار کردند و کندی رئیس جمهور آمریکا و طرف مذاکره‌ی او را ترور شد. هرگز هم معلوم نشد که نشد داستان از چه قرار بود.
اما این که یک روحانی ‌چنان شجاعانه علیه دستگاه پهلوی قد علم کند برایمان جالب بود. گرچه حتا محمود م که سخت مذهبی بود و نمازش هرگز باطل نمی‌شد، شناختی از او نداشت و اصلن نمی‌دانستیم این مرد اهل کدام شهر است. آن روزها هم که گوگل نبود تا با یک جستجوی ساده، جواب سوالت را از آن بگیری. ناچار به پدر مراجعه کردم که این آقای خمینی کیست و اهل کدام شهر است؟
پدر خنده‌ای کرد و گفت:
خب، خودت می‌گویی خمینی پس باید اهل شهر خمین باشد.
کلی از پرتی خودم عرق شرم ریختم.

5 نظرات:

دست نوشته در

بعضی از نظرات و تفکرات خمینی برام جالبه.
البته این بعضی خیلی کمتر از اون یکی بعضیه که باهاش مخالفم.
به هرحال آدم باید چیزای خوب بقیه رو یاد بگیره، هر کی هم یه چیزای خوبی داره.
از جمله اون بعضی اول، سیاست خفن و آینده نگریشه. ای کاش پایه و بناش هم درست بود.

nasim در

amoo arvand jan mesle hamishe khaterehat jaleban.ama ye soal shoma chetot bad az inhame sal hanooz inha yadet mmonde????!!!!!man hata yadam nist sham dishab chi khordam

شهربانو در

شوهر خاله مرحوم ما برادیو اسرائیل را گوش می کرد. او هم اعتقاد داشت که اینها اخبار را درست نمی گویند و سانسور می کنند. اما بعدها می گفت رحمت به کفن دزد قدیمی

ميتينگ در

درود
جالبه و اميدوارم حوادث تاريخي رو با توجه به تقويم فعلي مطالعه كنيد و خاطرات و شنيده هاتون رو بنويسيد.
من به روزم.

Shamim Estakhri در

چرا باید از پرتی خود، عرق شرم می‌ریختید؟ همیشه چنین بوده که بسیاری از واضحات برای شماری، جزو واضحات برای شماری دیگر نیست. از طرف دیگر در رژیمی که به قول شما فقط دو نفر ایران دوست قلداد می شدند و فقط صدای همان دو نفر بود که به گوش می رسید، دیگر چه جای آن بود که انسان علاقه ای به رسانه های مناسب آن روزگار داشته باشد. اما تفاوت امروز با آن روزگار در آنست که جوان های ما در زیر آسمانی از باران اطلاعات ایستاده اند. اگر این قطره بر سر آنان نبارد، آن قطره و یا قطره های دیگر می بارد. فقط کیهان، رادیو ایران و یا نلویزیون نیست. جهان از هزاران نقطه ی خویش پوست می ترکاند.

ارسال یک نظر