از یک رسانهی ملی چه انتظاری دارید؟
آرزوی من همیشه این بوده است که رادیو تلویزیونی داشته باشیم که برای گرفتن اخبار خوش و ناخوشِ داخلی یا خارجی، تا نیازمان به مراجعه به رسانههای بیگانه نباشد. آرزویی که در هفتادسالهگیم، هنوز برآورد نشده است.
روزهای اول انقلاب در گوشهی میدان محمدرضا شاه پهلوی همدان که بعد به میدان امام خمینی تغییر نام داد و پیشترها نیز به مدت کوتاهی میدان مصدق نامیده شده بود، به جمعی از دوستانم گفتم:
از این پس ما را نیازی به رادیوهای بیبیسی، مسکو و صدای آمریکا نخواهد بود تا بفهمیم چرا کابینهی دولت سقوط کرد، سینما رکس آتش گرفت و سقف فرودگاه مسافری مهرآباد فرو ریخت. رادیوهای هفت موجمان را به صندوقخانه خواهیم سپرد. اما تاریخ نشان داد که بسی سادهدل بودم. طولی نکشید که همه چیز به سیاق سابق برگشت.
روز از نو، روزی از نو.
و این بار بسی سخت و سفتتر که فتاوی "آقایان" شنودن اخبار را از "دشمن" گناه تشخیص فرمودند. و عجیب که رادیو اسراییل شد کعبهی آمال تشنهگان خبر!
آنروزها از اینترنت خبری نبود. گرچه اینترنت ایران امروز هم، اینترنت درست حسابی نیست. که رهبر فرمودهاند گازوییلی باشد تا مردم نتوانند جز خزعبلات ایشان و یارانشان چیز دیگری بشنوند.
رادیوهای هفت موج دوباره از صندوقخانهها به اتاق نشمین نقل مکان کرد. و این بار پارهای از مردم، دو، سه یا چهار رادیو را بکار گرفتند و هرکدام را روی ایستگاهی تنظیم کردند تا مبادا بدلیل امواج مزاحم اسلامی، موفق به شنیدن برنامهی دلخواه خود نشوند.
من از بد روزگار از سوئد سر به در آوردم که نه با زبانش آشنا بودم و نه از شیوهی ادارهی کشوریاش اطلاعی داشتم. دلم در هوای ایران بود. جنگ بیداد میکرد و نیمی از خانوادهام و دیگر عزیزان در خطر موشکهای صدامی و هجوم سربازان منتسب به امام زمان بودند. ارتباط تلفنی تقریبن محال بود هم از نظر هزینه و هم از جهت خرابی خطها. نه رادیویی داشتم و نه پول خریدش را. تازه گرفتن ایستگاههای رادیوهای خارجی فارسی زبان هم راحت نبود که آنتنها بسوی ایران میزان شده بود و امواج رادیویی بیگانهی فارسی زبان، شهر ما را پوشش نمیداد. از اخبار رادیو تلویزیون سوئد هم چیزی دستگیرم نمیشد.
تا کارها روبراه شد و صاحب خانه شدیم البته از نوع استیجاریاش. نامهای دریافت کردم. با ضرب دیکشنری فهمیدم چنانچه تلویزیونی داشته باشم، که داشتم، برای استفاده از آن باید سالانه مبلغی به دولت بپردازم. من هم که عادت به پرداخت چنین هزینههایی نداشتم، داد از نهادم در آمد که این هم شد کشور؟ برای داشتن تلویزیون هم باید مالیات داد؟
کلاسهای آموزش زبان شروع شد. کم کمک زبان یادگرفتیم و دروس دیگری به درسهایمان اضافه شد. معلمان هر روزه از ما میخواست که شرح کوتاهی از اخبار روز تحویل او بدهیم. استدلالش این بود که شنیدن اخبار هم در یادگیری زبان کمکمان میکند و هم در آشنایی با جامعهی سوئد.
روزی مسئله پرداخت مالیات تلویزیون را مطرح کردیم. با کمال تعحب فهمیدیم که چنین پرداختی در مقولهی مالیات نمیگنجد. بلکه عنوان آن هزینهی ادارهی رادیو و تلویزیون است و تازه به صندوق دولت هم واریز نمیشود. بگذریم که چیزی دستگیرمان نشد. بالاجبار، هزینه را هر ماهه به پرداختیم و به کائنات بد بیراه که این چه مملکتی است که هزینهی زندگی ما را تامین میکند اما برای ادارهی تلویزیونش از ما پول میگیرد.
چندی گذشت. در درس علوم اجتماعی، به کلمهی پابلیک سرویس آشنا شدم. آنگاه بود که معلم شیرفهمم کرد که رادیو تلویزیون سوئد نه با پول مالیاتدهندگان که با پول شنوندگان و تماشاگران رادیو و تلویزیون اداره میشود. علتش استقلال مالی رادیو تلویزیون است که روی پای خود به ایستد و نیازمند کمک هزینهی دولتی نباشد تا نه سازمان مدیون دولت باشد و دولت با سفت و شل کردن سرکیسه، در پخش اخبار و دیگر برنامههای رادیو تلویزیون قادر به اعمال نفوذ باشد. اینجا بود که "دوازاریم" افتاد.
خلاصه امروزه روز، هر فرد ساکن سوئد ماهانه مبلغ ۱۷۳ کرون سوئدی معادل ۱۶/۵ یورو جهت استفاده از چهار کانال تلویزیونی و چهار ایستگاه رادیویی عاری از آگاهیهای بازرگانی میپردازد. این مبلغ متاثر از افزایش هزینهی زندگی است و چون هزینهی زندگی هرگز کم نشده است پس هر ساله مبلغی به آن اضافه شده و میشود.
البته افراد بسیاری هستند که با دوز و کلک از پرداخت این هزینه فرار میکنند. از جمله، وزیر دارایی کنونی کشور است که تا پیش از تصدی پست وزارت، سالها از پرداخت این هزینه طفره رفته بود. همین که رئیس دولت او را کاندیدای پست وزارت دارایی کرد، روزنامهها و رادیو-تلویزیونها بلایی سرش آوردند که مجبور شد هم تکل بدهی خود را با احتساب بهرهی دیرکرد آن به سازمان رادیو تلویزیون بپردازد و هم در مقابل مردم از کردهی غیرقانون خویش اظهار پشیمانی و ندامت کند.
اما دو نفر دیگر از کاندیداهای وزارت که آنان نیز این هزینه را نپرداخته بودند، تاب تحمل انتقادهای روزنامهها و رادیو تلویزیونها را نیاورده، بدهیهای خود را پرداخت کردند و از پست وزارت استعفا دادند.
من خواستار این چنین رادیوـتلویزیونی هستم که از لحاظ مالی، نه وابستهی دولت باشد و نه وابستهی سرمایهداران. و در تنظیم و پخش برنامههایش دستور از کسی نگیرد و قانون مدون کشوری راهنمای آن باشد. قانونی که نمایندهگان منتخب مردم آن را نوشتهاند.
آرزوی داشتن چنین صدا و سیمایی در داخل کشور در حال حاضر برآور شدنی نیست.
اما مسلمن راه حلهای دیگری هست. ایجاد چنین سازمانی در ورای مرزهای ایران و با مدد و همکاری هم سرمایه داران نیکوکا و هم فروش سهام تا هر فرد به اندازهی وسعش بتواند در ادارهی چنین وسیلهی ارتباط جمعی سهیم باشد.
دوستانی که باین بازی دعوت میشوند عبارتند از:
۱- مهدی محسنی «جمهور» ۲- نقنقو، ۳- یک اهری و اتفاقات ساده ۳- مینو صابری
۴- شمیم استخری «گندمزاران خاموش» ۵ - مسیح علینژاد.
15 نظرات:
سلام عمو اروند
چه جالب بود این داستان استقلال رادیو تلویزیون سوئد.
شکل و شمایل تازه وبلاگتان هم مبارک.
سلام
اقای افراسیابی عزیز جدالذت بردم از این گزارش دقیق و مفصل و مو به موی شما راجع به تلویزیون و رادیوی سوئد
بعد اطرافیان به من می گویند بابا کشتی ما رو این قدر سوئد سوئد کردی
راستی که من در عجائب ان سامان سرگشته ام و کعبه امال من ان کشور شماست
اما یک مسئله: اینکه فرمودید در خارج بیایند و بنشینند و یک تلویزیون با بودجه نیکوکاران و سرمایه داران و احتمالا کمک های مردمی دوست دار ان شبکه تلویزیونی راه اندازی وان گونه اداره شود بسیار عالی است اما خوب به تلویزیون های خارج از کشور فارسی زبان نظر بیاندازید ایا همین ها شما راراضی می کند؟بعید می دانم دو تا ادم جلف روبروی هم بنشینند و رو در روی هم بکشند حتی کمتر به دور بین نگاه کنند و در مورد دامن انجلینا جولی و فلان مهمانی و...حرف بزنند وغش و ریسه بروندو...
بتواند خواسته من و شما را براورده سازد بگذریم که خیلی هم طرفدار دارند
اما اگر بتوانید پستی هم در باره برنامه های تلویزیون و رادیوی سوئد بنویسید تا با هم به مقایسه و نیاز ایران و فرهنگ ایران بپردازیم ممنون می شوم
در هر حال ممنون از نوشته زیبایتان
جهانگرد گرامی!
من بینندهی هیچیک از تلویزیونهای فارسیزبان اعم از وطنی یا غربتنشین نیستم. اصلن ماهواره ندارم. نه از ترس ایذاء و آزار سربازان گمنام ولی فقیه و نه بدلیل گرانی که علاقهای به هجویات آنان ندارم.
اما پیشنهاد من، پیشنهاد است و ضمانت اجرایی در پس آن نیست که نه استطاعت مالیاش را دارم و نه استطاعت برنامهریزی آنرا.
دوستانی وبلاگنویس، که قرابتی فکری نیز با صاحبان یا مجریان آن تلویزیونها ندارند، کمر همت بستهاند تا کاری کارستان کنند. من هم تجربهام را نوشتم. و این هم اضافه کنم که من هیچ مخالفتی با پخش برنامههای شاد، از هر نوعش ندارم.
برای من نیز روایت استقلال رادیو تلویزیون سوئد جالب بود. پیشنهاد شما نیز جالب است.
درود بر عمو اروند عزیز
آرزو می کنم که روزی ایرانیان هم بتوانند نشان دهند که استحقاق برخورداری از چنین رسانه دیداری و شنیداری هستند.
درود و بدرود ...
سلام ..جالب بود - دوزاری من هم افتد
درود یک آدم بی مخاطب به استاد عمو اروند عزیز.
سلام.آرزوی بطزگی است. اما غیر ممکن نیست. به امید ان روز
بزرگی (:
سلام عمو اروند جان
از يك رسانه ملي چه انتظاري داريم؟
انتظار داريم هر روز، در آغاز هر بخش خبري و به جاي آرم اخبار، فيلم كشته شدن ندا را به نمايش گذارد...انتظار زيادي است؟!
درود و سلام خدمتتان...
فعلا رسانه ی ملی ما یعنی مردم خق طلبان....
یعنی نداها..سهراب ها
یعنی تهرانی ها ...
یعنی اصفهانی ها...
یعنی اراکی ها..رشتی ها
یعنی پسرم که دیروز پیراهن مشکی پوشید..
ممنون عمو اروند عزیز بابت لینک به بلاگ نیوز. از آشنایی با شما خیلی خوشوقتام
شاد باشید
سعید
انتظار داریم راست نمیگه لااقل دروغ هم نگه
انتظار زیادیه به نظر شما ؟
جالب بود حظ کردم
سلام
بیشتر از سی سال پیش خونهای ملت ما درخت استقلال ، ازادی ، جمهوری اسلامی را میوه دا ر کرد ولی متاسفانه رهبران ما غصهٔ پول چینی ها و معاملات با اینها را میخورند و یا اینکه غصهٔ. این فلسطینیها و یا بدتر از همه حزب الهی ها را میخورند . هرکس ریش داره با یک اسلحه ادعای اسلامی بودن میکنه . من هزار با ر برای جمهوری اسلامی حقیقی جان میدهم ولی حاضر نیستم یک قطره خون برای این اسلام خراب کنها بدهم . امیدوارم این رهبران ما در روز سال گرد انقلاب فریاد االله و اکبر های مردم را دلیل بر اغتشاشگری تعبیر نکنند همین الله و اکبر های مردم بود که رهبران ما را بر کار گزا شت . بنده سی سال پیش در مدرسهٔ طلاب قم درس خواندم و دو سال و نیم زندان شاه بودم . الله و اکبر
ارسال یک نظر