من زمینی میمانم
ای شرقی غمگین، تو مثل کوهِ نوری
نذار خورشیدمان بمیره
تو مثل روز پاکی، مثل دریا مغروری
نذار خاموشی جان بگیره!
فریدون فرخزاد
تابستان سوئد به نیمه رسید. از فردا روزها کوتاه و کوتاهتر خواهد شد. تابستان نارسیدهی ما نیز رو به سرازیری خواهد گذاشت. دریغ که گرمائی ندیدیم، لمس نکردیم.
صبح که خواب برخاستم گفتم از این بیدادی طبیعت،شکایت بخدا میبرم که آدینه روز است و گاه اقامهی نماز دشمن شکن.
اما شکایت آیتالله رفسنجانی را به خدا و نتیجهی نامحصولش در چهار سال پیش در نظرم جان گرفت. یادم آمد که او ناچار شد زمینی شود و شکایت به زمینیان بَرَد، البته همراه با توپ و تشر.
و یاد نمازهای باران همشهریام آیتالله نوری همدانی افتادم"دارای بورد تخصصی بهایی مسلمان کردن" که نتیجهاش جز خشکسالی نشد.
از تصمیمم منصرف شدم. فکر کردم با استفاده از اینترنت، نماز این جمعهام را به رهبر مسلمانان جهان اقتدا کنم که هم به عالم غیب وصل است و هم بعالم عین. رادیو فردا کار را آسان کرد. به خطبهی قبل از اقامهی نماز ایشان گوش فرا دادم. شکوائیهی آیتالله رفسنجانی کارساز شده بود. نماز از یادم رفت.
ایشان و آیتالله نوری، نه همدانی که از نوع ناطقش مورد تفد و حمایت رهبر واقع شدند، برخلاف "افشاگریهای احمدینژاد و فاطمهی رجبی.
البته چند روز پیش بهمانسان که گمانزنی کرده بودم، عباس پالیزدار به اشارهای به ده سال زندان محکوم شد تا دیگر کسی جرئت نکند «آب در لانهی موران ریزد».
فکر کردم بهتر است زمینی بمانم و حرفم را با زمینیان سبز در میان بگزارم که مواظب محیط زیست باشند و آن چنان آلودهاش نکنند.
رهبر چیز تازهای نفرمودند و ارایه طریقی نکردند تا گره از کار دادخواهان بگشایند. چون معمول، استفبال مردم را بحساب خویش واریز فرمودند و دفاع از نظام. گرچه شایع است که ایشان با هلیکوپتر بتماشای مردم حاضر در صحنه رفتهاند اما نه مردم را دیدهاند و نه صدای آنان را شنیدهاند.
یاد ادعای سپهبد ازهاری، نخستوزیر حکومت نظامی شاه افتادم فریاد "الله و اکبر" مردم را "صدای نوار" خواند.
ایشان باز هم پای دشمنان نظام را بمیان کشیدند و حقطلبی مردم را به دول خارجی منتسب فرمودند.
در آخر هم مظلومنمایی فرمودند و خودشان به امام زمان چسباندند، انگار نه انگار که جان جوانان که بدست اوباشان لباس شخصی نظام لته پار میشوند، ارزشی کمتر از جان ایشان دارد. و نهایت نا امنی را به دادخواهان منتسب کردند نه به سازمان کودتا و متقلبان انتخابی.
کاش در کنارهی بارگاه ولایتش، چون نوشیروان زنجیری متصل به ناقوسی، میآویخت تا صدای زنگ عدالتخواهی مردم از خواب خرگوشی بیدارش کند!
1 نظرات:
عمو اروند جان
مگر نميدانيد كه حضرت قدوسي، فصل الخطاب هستند؟!
مگر نميدانيد كه با برزخيان زمين، ايشان را كاري نيست؟!
عمو جان، ما به گروگان گرفته شديم...
ارسال یک نظر