مشکلات زبان خارجی
ویدیو کلیپی دیدم و داستان نان پختن عبدالله بیادم آمد.
معلم زبان سوئدی از ما خواسته بود یکی از «سه« هائی که بهنگام آغاز سخن گفتن به زبان سوئدی مرتکب شدهبویم را بنویسیم.
یکی از همدورهایها که سوئدی را هم خیلی خوب صحبت میکرد،
چندتائی از ما مردها را کنار کشید و گفت:
دورهی زبان سوئدی برای مهاجران « SFI » که تمام شد جشنی گرفتیم. هرکسی وظیفهای بعهده گرفت. من نان بومی فلسطینی پختم، همدورهایها و معلم از نانی که من پخته بودم خوششان آمد.
معلممان از من خواست تا مواد لازم و دستور پخت نان را روی تخته سیاه بنویسم. زمانی که روی تخته طرز پختن نان را نوشتم، خانم معلم برای اینکه مرا وادار به صحبت کند سوالی مطرح کرد.
منم پشت میز معلم، روبروی رهمدورهایها ایستادم و شروع کردم:
دورهی زبان سوئدی برای مهاجران « SFI » که تمام شد جشنی گرفتیم. هرکسی وظیفهای بعهده گرفت. من نان بومی فلسطینی پختم، همدورهایها و معلم از نانی که من پخته بودم خوششان آمد.
معلممان از من خواست تا مواد لازم و دستور پخت نان را روی تخته سیاه بنویسم. زمانی که روی تخته طرز پختن نان را نوشتم، خانم معلم برای اینکه مرا وادار به صحبت کند سوالی مطرح کرد.
منم پشت میز معلم، روبروی رهمدورهایها ایستادم و شروع کردم:
اول آرد را با آب ولرم خوب مخلوط میکنیم. برای آنکه
همکلاسیها را خوب شیرفهم کنم، با حرکات دست و بدن و با جلو آمدن و عقب رفتن،
مخلوط کردن آرد و آب و دیگر محتویاتِ درون طغار خمیر را نشان میدادم.
همکلاسیها که بیشتر هم زن بودند بلندبلند میخندیدند اما من بیخیال با جلو بردن شکم و دست و پا مشغول ورز دادن خمیر بودم. کار همزدن خمیرم که پایان یافت، گفتم :
حالا خمیر را یک ساعتی میگذاریم تا خوب ور بیاد. همهزدند زیر خنده.
نگاهی به جمع کردم و گفتم:
خوب که وَر آمد آنرا روی تخته یا میز آشپزخانه خالی میکنم و دو باره ورزش میدهیم.
اینبار خندهی همکلاسیها بلندتر شد.
همکلاسیها که بیشتر هم زن بودند بلندبلند میخندیدند اما من بیخیال با جلو بردن شکم و دست و پا مشغول ورز دادن خمیر بودم. کار همزدن خمیرم که پایان یافت، گفتم :
حالا خمیر را یک ساعتی میگذاریم تا خوب ور بیاد. همهزدند زیر خنده.
نگاهی به جمع کردم و گفتم:
خوب که وَر آمد آنرا روی تخته یا میز آشپزخانه خالی میکنم و دو باره ورزش میدهیم.
اینبار خندهی همکلاسیها بلندتر شد.
معلم پرسید:
عبدالله! من نمیفهمم چرا میانه درست کردن خمیر باید با
یکی همخوابه شد؟
هاج و واج به معلم نگاه میکردم که یکی از دخترها گفت:
نینا! عبدالله لغت «کِنُودا» چنگزدن را با «کنوللا» همخوابگی، عوضی گرفته است.
آن وقت بود که فهمیدم چه سهای کردهام و عرق از همه جای
بدنم جاری شد و زبانم بند آمد.
0 نظرات:
ارسال یک نظر