داییجان ناپلئون
رادیو فرانسه مصاحبهای داشت با ایرج پزشکزاد، نویسندهی داستان دائیجان ناپلئون. فرنگیس حبیبی از او نظرش را در بارهی اعتقادش نسبت به شخصیت دائیجان پرسید.
پزشکپور که دلش خیلی پر بود، گفت:
آخوندها با عنوان" ناموسی" به آن سریال که ناصر تقوائی خیلی هم خوب درستش کرده بود، حمله کردند و چپها که نخواستند عین حرف آخوندها را تکرار کنند، عنوان "بدیآموزی" به آن دادند. ولی فیلم مورد استقبال عموم قرار گرفت.
یاد مصاحبهای افتادم در زمان ریاست جمهوری بنیصدر در سیمای جمهوری اسلامی ایران.
دکتر آیهالله بهشتی بود و دکتر کیانوری و چند نفری دیگر. دکتر بهشتی سیاست حزب توده را در زمان حکومت زندهیاد دکتر مصدق مورد حمله قرار داد و کار حزب توده را، خیانت به منافع ملت ایران قلمداد کرد.
دکتر کیانوری با همان زبان چرب و نرم همیشگی و در عین حال پرخاشگرش پرسید:
حضرت آیه الله، آخه چرا؟ ما ال کردیم و ما بل کردیم। این مصدق بود که با آن سیاست احتیاطکارانهش فکر میکرد با حمایت آمریکا کارش را پیش میبرد. حضرت آیهالله، هیچ مدرکی نیست که فرمایشات شما را تایید کند. شما مدرکی دارید؟ ( نقل به مضمون)
آیه الله بهشتی پیروزمندانه و لبخند به لب گفت:
بله، چه مدرکی بهتر از حرف مردم کوچه و بازار؟
کیانوری در جواب گفت:
همین؟ حرف مردم کوچه و بازار کافیه؟ با این دلیل میشه حزب ما رو خائن خوند؟
دکتر بهشتی سری تکان داد. ولی کیانوری زرنگتر از آن بود که عقب بنشیند. در جواب گفت:
حضرت آیهالله! همین مردم و کوچه و بازار میگن" بهشتی، بهشتی، طالقانی را تو کشتی!" واقعن طالقانی را شما کشتین؟ ما که میدونیم شما نکشتید ولی مردم کوچه و بازار اینو میگن.
بهشتی یادم نیست که چه جوابی داد. ولی کیانوری حساب این گستاخی را خوب پس داد. روزی که برای مصاحبه روی صفحهی تلویزیون ظاهرش کردند، یکی از دستهایش، تمام مدت بیحس روی میز قرار داشت. وقتی هم با کمک دست دیگرش خواست آن را جا بجا کند، اتفاقی افتاد که فیلم را چند لحظه قطع کردند که لمسی دست او مثلن آشکار نشود.