۱۳۸۶ بهمن ۲۱, یکشنبه

سفرنامه‌ی اون‌ور آب

انتقاد تند مجید زهری از نوشته‌ی دکتر پرویز رجبی استاد سابق تاریخ دانشگاه ملی ایران که با نوشته‌هایش آشنا هستم مرا بفکر فرو برد. نوشته‌ی استاد را نخوانده بودم و امکان تهیه‌ی کتابش هم در شهر ما نبود. موضوع را با خود دکتر رجبی در میان گذاشتم. او می‌خواست کتاب را برایم از ایران پست کند و سپس گفت که نسخه‌ی ویراستاری نشده‌ی نوشته‌اش را می‌تواند برایم با ای‌میل بفرستد و فرستاد.
پس از نگاهی اجمالی به نوشته، تصمیم گرفتم که آن را به سبک و روش نوشتاری خودم ویرایش کنم. اجازه‌اش را از استاد گرفتم. در حین ویراستاری به سرم زد که چه بهتر اگر آن را بصورت E_ book در نت بگذارم برای خواندن آنانی که چون من شاید امکان بدست آوردن نسخه‌ی چاپی کتاب را نداشته باشند، بویژه مهاجران ایرانی خارج‌نشین که مورد خطاب استاد هستند. ویراستاری کتاب ۱۵۶ صفحه‌ای را با دقت انجام دادم. بار دیگر نیز بازخوانی‌اش کردم. نوشته حاوی اغلاطی چاپی بود، همان‌طور که استاد خود تذکر داده‌بودند. چند موردی بود که من منظور استاد را درک نکردم و با کمک ایشان تصحیح شد. موضوع نشر کتاب را بصورت E_ book با ایشان در میان گذاشتم که با پیشنهاد من موافقت کردند. همان‌طور که در بالا اشاره کردم، من کتاب را دو بار بدقت خوانده‌ام و یادداشت‌هائی هم از آن برداشته‌ام. اما قبل از هرچیز و بدون هیچ‌گونه خود کوچک‌بینی اقرار می‌کنم که من نه مورخ هستم و نه جامعه‌شناس و نه خودم را از جمله‌ی مغزهای فراری قلم‌داد می‌کنم. به قول حافظ بزرگ:
از بد حادثه این‌جا به پناه آمده‌ام.
بیست‌و‌یک‌سال است در غربت زنده‌گی می‌کنم، یک نسل اولی مهاجر یا خود تبعیدی و یا هرچه که دلتان می‌خواهد بنامیدش.
من یکی از مخطابان دکتر رجبی هستم که به گفته‌ی ایشان " نیمه‌ی خودم را در میهن جا گذاشته‌ام". همیشه در تنهائی بدنبال آن‌ نیمه‌ی جا مانده هستم و نان بربری و سنگک و ده‌ها چیز دیگر. گرچه با اصبل این گفته مخالفتی ندارم اما آن‌چه مرا به ترک وطن واداشت نه نداشتن نان بربری بود و نه محرومیت از استشمام بوی چادر مادر. سبب مهاجرت من و بسیاری از ما، نبود آزادی بود در آن سرزمین که بعضی‌ها اهورائی‌ش می‌خوانند و به خدای ایرانش می‌ستایند.
در زمان شاه اگر کارت را صحیح انجام می‌دادی، کسی بدلیل رفتن به مجالس عیش مزاحمتی برایت فراهم نمی‌کرد. ولی عدم حضور در نماز ظهر محل کار، برای خیلی از کارگران و کارمندان در  حکومت "عدل علی" مسئله‌ساز شد.
من نه قصد نقد نوشته‌ی استاد را دارم و نه نوشته‌ی مجید زهری را که خواننده‌ی همیشه‌گی نوشته‌هایش هستم. نقد زَهَری، تلخ است و تند، چون بیشتر نوشته‌هایش. ولی من در آن اهانتی به شخص دکتر رجبی ندیده‌ام. با بت‌سازی هم میانه‌ای ندارم. دکتر رجبی را هم نه برای خوشایند او، استاد خطاب می‌کنم. من کاری با او ندارم و او نیز مسلمن نیازی بتعریف و تمجید من ندارد که استاد خطابش کنم.
من او را به استادی قبول دارم به همان‌سان که بعضی از اساتید دانشکده‌ی حقوق را استاد خطاب می‌کردم چون در رشته‌‌ی تدریسی‌شان استاد بودند.
و در این باورم که هر نوشته و طرز فکری باید نقد شود. هیچ اندیشه‌ای همیشه درست نیست. همه چیز تغییر پذیر است. اما در نقد باید فقط و فقط اندیشه نقد شود بدون هتک حرمت صاحب اندیشه. دکتر رجبی‌ای که من شناسم آزاده‌ای‌است که با نیم‌تنی سالم، شبانه روز قلم می‌زند و کار می‌کند. اگر به سفر دعوتش می‌کنند، قدمش را مدعوین‌اش روی چشم می‌گزارند بهمان سان که قدم دیگر بزرگان ادب و هنر ایرانی‌را.
او عاشق ایران است. آن‌چه می‌گوید و می‌نویسد ناشی از عشق شدید او است به سرزمین ایران. یکبار به او گفتم:
توصیف تو از ایران همان توصیفی است که مجنون از لیلی کرده است. تو هم از دید عاشق به معشوقت می‌نگری. مگر نه این‌که عاشق از بدی‌های معشوق فاکتور می‌گیرد؟ عاشقی نوعی دیوانگی‌است و همه‌ی ما دیوانگانیم با ضرایب مختلف.

این شما و این هم نوشته‌‌ی دکتر رجبی.

1 نظرات:

ناشناس در

در اینجا در منابع بالا وارد شده انتخاب زیادی از جالب [url=http://coldfilm.ru/publ/]новинки кино смотреть онлайн[/url]

ارسال یک نظر