۱۳۸۵ اسفند ۱۱, جمعه

الوند

در اخبار می‌خوانم که ۲۵ % حمل زباله‌ی شهر تهران نیمه اتوماتیک شده است. خوشحال می‌شوم. دیدن جوانانیایستاده بر روی رکاب کامیون‌های حملِ زباله، با لباسی کثیف و آلوده مشغول به تفکیک زباله، ناراحتم کرده‌است. سطل‌های پلاستیکی مخصوص زباله، توی خیابان‌های شمالی شهر جاسازی شده‌است. در تلویزیون، شهرداری با نشان‌دادن فیلمی مستند، دلیل ازدیاد موش‌ها در شهر تهران را گذاشتن کیسه‌های پر از زباله در کناره‌ی‌ خیابان می‌داند. در فیلم ابتدا، گربه‌ها و کلاغ‌ها به کیسه‌های نایلونی پر از زباله‌، حمله‌ور می‌شوند. کیسه‌ها که پاره شد، بازمانده‌ی‌ها توی خیابان پخش می‌گردد. بعد به نوبت به سورچرانی موش‌ها می‌رسد. شهرداری از مردم تقاضا می‌کند با نگذاشتن زباله در کناره‌ی کوچه و خیابانٰ، در تمیز نگه‌داشتن شهر، کمک شهرداری باشند. مطمئن باشند که کامیون‌های حمل زباله، در ساعت مقرر زباله‌ها را جمع خواهند کرد. در آن‌سوی خیابان، پسر جوان کیسه بدوشی، محتویات سطل پلاستیکی آشغال را، در جستجوی "چیز بدردخوری"بهم می‌زند. اشیاء مزاحم را در اطراف سطل پراکنده می‌کند. تکه مقوائی، ورقه‌ی نایلونی و ... انتخاب و آن‌را در گونی‌ کثیفی که بر دوش می‌کشد، جا می‌دهد. در پی یافتن شکاری تازه راهی سطلی می‌شود که در آن سوی خیابان قرار گرفته است. پائین‌تر، در شمال‌شرقی شهر، پیرمردی با ریشی بلند، داخل سبد آهنی مخصوص زباله خم شده‌ و زباله‌ها را زیر رو می‌کند. عکسی از او می‌گیرم. جوانکی که متوجه عکس گرفتن من شده‌است، با صدایی بلند خطبه‌خوانی می‌کند: این عکس‌ها را به روزنامه‌های خارجی بدهید و بگوئید که مردم ما برای سیرکردنِ شکم‌شان باید داخل زباله‌ها را بگردند. پیرمرد بدون توجه به آن‌چه در اطرافش اتفاق می‌افتد، گونی‌بدوش راهی زباله‌دانی دیگری می‌شود تا از رقبا عقب نماند. می‌دانم که این درمانده‌گان، عامل مافیای آشغال‌خرها هستند. مافیا صبح علی‌الطلوع، آنان را از حلبی آبادهای کناره‌ی شهر با وانت روانه‌ی شمال شهر می‌کند و عصر گردآورده‌های‌شان را به ثمن بخس می‌خرد.