۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه

رازهای سرزمین من

چندی پیش بود، نه چند سالی پیش بود یا چندین سال که دوستی از من پرسید:
کتاب "رازهای سرزمین من" را خوانده‌ای؟
گفتم‌اش، نه و پرسیدم‌اش که نوشته‌ی کیست و راجع به چیست؟ گفت:
نوشته‌ی دکتر رضا براهنی. بخوان‌اش خودت می‌فهمی. هم جالب‌ است و هم ساده.
کتاب راخریدم‌. ولی تا هفته‌ی پیش، توی قفسه‌ی کتاب‌خانه‌مان خاک می‌خورد. فرصتی برای خواندش دست نداده بود.
آخر هم خواندنی بسیار است و خواندن کند پیش می‌رود به‌دلیل خواندن به زبانی که در چهل و هفت ساله‌گی یادگیری‌اش را آغاز کرده‌ام. رشته‌ی تازه‌ای را آغاز کرده بودم. غربت هم بود و دلتنگی و دوری از یار و دیار و خواندن چنین کتاب‌هائی جز افزایش دلتنگی موجود، فایده‌ی دیگری نداشت.
کتاب خاطرات یک مترجم نوشته‌ی محمد قاضی، که تمام شد و آن را سرجای‌اش نهادم، بی‌هیچ تصمیم قبلی دست‌ام به سوی "رازهای سرزمین من" رفت. بر‌َش داشتم. صفحات اول‌اش کششی زیادی نداشت. صحبت از همان مسائلی بود که هم‌سن‌‌وسال‌های من، کم و بیش با آن‌ها آشنا هستند. ولی کم‌کم جذاب و جذاب‌تر شد، به‌ویژه که داستان گرفتاری اتفاقی دوستم ربیع‌ هم، بی شباهت به گرفتاری قهرمان کتاب نبود.
کتاب، رمانی است دوجلدی، حاوی ۲۱۷۷ صفحه، نشر انتشارات مغان، تاریخ چاپ: تابستان ۱۳۶۷.
راوی داستان مترجمی است تبریزی و در استخدام گروه مستشاران نظامی آمریکائی در ایران. راوی به همراه سروانی آمریکائی راهی اردبیل می‌شوند. به دلیل بارش شدید برف، از رفتن باز می‌مانند. گرگی سمج در تمام مدت سفر، آن دو را تعقیب می‌کند. کوشش افسر آمریکائی برای کشتن گرگ، نتیجه‌ای نمی‌دهد. سروان آمریکائی، به زور مترجم خود را، برای آوردن کمک روانه‌ی ده می‌سازد. مترجم به همراه دسته‌ای از مردم بومی بر می‌گردد، با جسد افسر آمریکایی مواجه می‌شود. گرگ گلوی مقتول را به وضع عجیبی بریده است. کاری مخالف روش معمول گرگ‌ها. اهالی محل قتل آمریکائی را به گرگ اجنبی‌کش، نسبت می‌دهند که حسب اعتقادتشان، در زمان‌های پیش نیز، همان گرگ به کمک اهالی محل آمده است.
سرهنگ ... فرمانده پادگان نظامی اردبیل است. او مردی تریاکی، بی‌عرضه و خرافاتی است. زن زیبایش، او را بحال خود واگذاشته و با فرماندار شهر فرار کرده‌است. مستشاران آمریکائی همه کاره‌ی ارتش‌اند. یک گروهبان آمریکائی به یک سرهنگ ایرانی فرمان می‌دهد.
تیمسار شادان، هم‌دوره‌ای سرهنگِ فرماندهِ پادگان است. تیمسار بدلیل قلع و قمع طرفداران فرقه‌ی دموکرات آذربایجان و کمک به حکومت شاهنشاهی ارتقاء مقام یافته است.
تیمسار هم‌جنس‌باز است. او برای شکار و بدام انداختن پسران زیبارو، از زن زیبا و طناز خود استفاده می‌کند. زمانی که مرد جوان دلخواهش با همسر او هم‌بستر می‌شود، با اسلحه‌ی آهیخته وارد اتاق خوابشان شده و پسر یا مرد جوان را تصاحب می‌کند و...
گروهبان کرایسلی آمریکائی با افسران و درجه‌داران ایرانی رفتاری توهین آمیز دارد. به سرهنگ، معاون پادگان بارها در جلوی دیده گان زیردستانش، اهانت کرده است. سرهنگ با کمک ۱۴ نفر از افسران و درجه‌داران پادگان، با طرح نقشه‌ای او را ترور می‌‌کنند.
سرهنگ و یارانش را به اتهام جاسوسی برای شوروی، دستگیر و پس از مدت‌ها شکنجه توسط ماموران ساواک و آمریکائی‌ها و تحت سرپرستی تیمسار شادان محاکمه و هر چهارده نفر را اعدام می‌شوند. به منظور جلوگیری از پخش خبر، اجرای اعدام را به دو مامور آمریکائی می‌گذار می‌شود. اعدام این ۱۴ نفر رعب و وحشت شدیدی در میان افسران و درجه‌داران ارتش ایجاد می‌کند.
به باور تیمسارشادان، پخش خبر در میان ارتشیان موجب می‌گردد تا دیگر کسی جرئَت نکند به آمریکائی‌ها چپ نگاه کند.
راوی داستان که همان حسین مترجم است، گرچه دخالتی در کشته شدن گروهبان آمریکائی ندارد، ولی شکنجه شده و به حبس ابد، محکوم می‌گردد.
با پیروزی انقلاب ۲۲ بهمن حسین از زندان آزاد می‌گردد، او در همه جا دنبال انقلابیون است.حکایت‌ها دارد از جریان انقلاب و تفکرات شرکت کننده‌گان در انقلاب.
کتاب آمیخته‌‌ای‌ست از تاریخ و استوره*.
من از استوره و استوره شناسی اطلاعی ندارم. دوستی هم که کتاب را معرفی کرده بود، در دسترس نیست و درست‌تر این‌که رابطه‌ای میان ما نیست و لذا امکان بحث و فحص موضوع با او هم موجود نیست. ولی گوگل هست و از آن کمک خواستم. مرا به این‌جا راهنمایی کرد. داستانش را (اینجا)از زبان بهروز شیدا بشنوید!

10 نظرات:

دست نوشته در

به نظر داستان جالبی می‌اد٬ ولی یه کم زیاد نیست؟

افشان طریقت در

آن چه را که رضا براهنی نوشته است، حتی اگر بازتاب وقایعی پشت سر هم برای یک نفر هم نباشد، می‌تواند مجموعه‌ای از رویدادهای زندگی افراد گوناگون، کمی بعدتر و یا اندکی قبل‌تر باشد. رویدادهایی از آن دست، چه به اسطوره گره بخورد و چه به واقعیت عریان، در عمل، سر از همان تجربه‌های روزانه‌ای در می‌آورد که بسیاری آن را بر جان خود حس کرده‌بودند.

Unknown در

AMO ARVAND...salam...man chand sale ast ke donbal in ketab hastam
dastresi be REZA BRAHENI ham nadaram.....aghar ketab ra mefrosheed man mekharam

عمو اروند در

آره، علی جان! می‌فروشمش!اگه خوب پول بدی!
می‌زارمش پیسش مش قربون، سبزی‌فروش سرکوچه‌مان.

ناشناس در

با سلام
سخن امروزم با كساني است كه در تمام اين سالهاي بعد 18 تير 1378 بدون هيچ برنامه اي تنها به هياهو پرداختند و بي توجه به تمام گروههاي به حاشيه رانده شده كه خود تجربه اي دير پا داشته بودنند تنها در صدد اين بودنند كه به خود بينديشند و بي هيچ راهكاري تنها در پي منافع شخصي و گروهي خود بوده اند و با در دست داشتن سرمايه هاي بسيار به اين فكر نيافته بودنند كه حالا تماما از دايره حاكميت خارج شده اند براي جامعه ي خود بينديشند كه قرار است در چه وضعيتي قرار گيرند. آنها در پشت پرده آگاه بوده اند كه قرار است چه اتفاقي بيفتد و با در دست داشتن رسانه ها نيز نخواستند به طرحهاي حاكميت بپردازند و حالا كه مي بينند عده اي از مردم جامعه به اون خودآگاهي سياسي رسيده بودنند همگي خود را قرو قاتي مي نمايند.
آيا آنها از برنامه هاي حاكميت بعد از وقوع حادثه ي 18 تير 78 اطلاعي نداشته اند؟
به شخصه معتقدم آنها اطلاع داشته اند اما چون به فكر جامعه ي خود نبودنند و از آنها به نفع خود سوءاستفاده نمودنند و در بي خبري گذاشتند. حاكميتي كه اگر نگاهي بيندازيم تنها در طول همان دوسال متوجه شدنند چه بر سرشان آمده است و تمامي تئورسينها ي خود را جمع كردنند و ساعتهاي بيشماري را به تلاش براي به حاشيه راندن اكثريت مردم از جريانات سياسي نقشه اي طولاني براي آينده ي سياسي خود ترسيم نمايند.

يك صداي بي‌صدا در

سلام عمو اروند عزيز

با اين كه سبك نوشتاري براهني را زياد نمي‌پسندم اما وسوسه شدم تا اثر را تهيه كنم...موفق باشيد

رضا سیدی پور در

رضا براهنی داستان نویس را زیاد نمی پسندم ، یعنی رضا براهنی منتقد قوی تر است . رضا براهنی شاعر را هم فقط برای شعر اسماعیل ش دوست دارم .
رازهای سرزمین من پر از بیراهه روی و زیاده گویی بود ، میشد خلاصه شود
و ممنون از عمو اروند دوست داشتانی

ناشناس در

dear MR. AFRASIBI....salam
I really wanted to buy the book,i do not know what do you mean by leaving it at the (SABZY FROOSH)
any way if the book is in english .or farsi i would like to buy it.
with respect

عمو اروند در

هموطن ناشناس من!
کامنتی که شما نوشته‌اید به نظر بیشتر شوخی آمد تا یک کامنت جدی. زیرا نه نامی داشت و نه نشانی. در عصر گوگل و اینترنت، این‌گونه پرسش‌ها برای من پیرمرد کمی تعجب‌انگیز است زیرا با یک جستجوی اینترنتی آدم به صدها جواب می‌رسد. در لینک زیر شما می‌توانید اطلاعات کافی بدست آورید.http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=915619
گویا کتاب جدیدن منتشرشده‌است.
باری امیدوارم پاسخ مرا توهین بخود تصور نفرموده‌باشید. من صددرصد مطمئن بودم که جوانی قصد شوخی با من داشته است. ضمنن کتابی که من دارم بفارسی است و قصد از سربازکردنش را ندارم.

ناشناس در

dear MR. AFRASIABI....thank you very much for your nice respond.Whatever i said in my pervius comment was seriuos.however thanks again for the link... by the way i was thinking you may get my E MAIL address by the looking at my comment.....thank you and good luck.

ارسال یک نظر