۱۳۸۷ شهریور ۳۰, شنبه

یادواره

مرغ سحر ناله سر کن!
داغ مرا تازه‌تر کن!
ز آه شرربار اين قفس را
بَر شکن و زيروزبَر کن!
بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ
نغمه آزادی نوع بشر سرا!

نمی‌دانم این شعر را که گفته‌است و یا این‌که من آن را از کجا یافته‌ام و از آن نسخه ای برداشته‌ام. در تاریک‌خانه‌ی ذهنم خاطره‌‌ای است و یادی از ترانه‌ای با صدایی آشنا از دورهای بسیار دور. کسی، جائی، زمانی این ترانه را خوانده است و احتمالن من با شنیدن‌اش حالی‌به‌حالی شده‌ام و اشکم در آرزوی وصول به آزادی درآمده ‌است.
اما می‌دانم چرا با خواندن نامه‌ی رضا فانی یزدی به یاد آن روز، روزی در اواخر اسفند ماه ۱۳۶۲ خورشیدی افتادم که دسته جمعی رفته بودیم جلوی پادگان حشمتیه‌ی تهران برای ملاقات یکی از بسته‌گان که سالیانی پشت درهای بسته،‌ زندانی بود و بدلیل نزدیکی نوروز به همسر و فرزندانش وعده‌ی ملاقات داده بودند. ساعت شش بامداد همان روز صدای آمریکا خبر تیرباران شدن ۱۳ نفر از ۱۶ نفری را که قرار بود خانواده‌هایشان به دیدارشان روند، پخش کرده بود. چه روز بدی بود! بیشتر ما از جریان اعدام‌ها آگاه بودیم. اما بارقه‌ی امیدی بود که یکی از آن سه نفر جان در برده‌ها، عزیز ما باشد. اضطراب و دلهره‌ی ما وصف کردنی نیست. ملاقات کننده‌گان از نقاط مختلفی آمده بودند، مشهد، شیراز، خرم‌آباد و...
خبر رسید که ملاقات لغو شده است. کسی جواب‌گوی چرایی آن نبود. قیامتی بود. رفتار خشن متصدیان بی‌مسئولیت پادگان و اشک و گریه‌ی مادران، همسران و کودکان خانواده‌ها‌ی زندانی‌ها. و نمی‌دانی چه حالی شدم وقتی مادر حسن آذرفر،، هم کلاسی سابقم، از من پرسید:
تو هم به دیدار دوستت آمده‌‌ای؟
اما من به آرزوی دیدار دوست دیگری رفته بودم که نمی‌دانستم زنده است یا از جمله‌ی همان سیزده نفری که دیشب تیربارانشان کرده بودند. اصلن نه از گرفتاری حسن خبری داشتم و نه می‌دانستم که او هم به ارتش پیوسته است. آشنای مشترکی با حسن بود که مرا به نزد مادر او راهنما شد. شک هم داشتم که او و یا اوی دیگر که من و ما انتظار دیدارشان را داشتیم هنوز در بین ما باشند. چند روز بعد در مجلس ختم‌ حسن شرکت کردم. مجلس ختمی که از ترس نگهبانان دروازه‌ی بهشت، در کمال پنهان‌کاری برگزار شده بود.
آه! یادم آمد. این ترانه را کسی جایی به مناسبت حال اکبر گنجی نوشته بود و نگرانی همسر و فرزندان و دوستان‌اش. آخر وکیل او هم متهم به افشای اسرار اتمی شده بود و اسیر. به همان‌سان که ناصر زرافشان وکیل مقتولین قتل‌های زنجیره‌‌ای را متهم و محکوم به نگهداری اسلحه و مشروبات الکلی در دفتر کارش کرده بودند. واعجبا!
وز نفسی عرصه‌ی اين خاک توده را پر شرر کن، پر شرر کن
ظلم ظالم، جور صياد آشيانم داده بر باد
ای خدا، ای فلک، ای طبيعت!
شام تاريک ما را سحر کن!
ای خدا، ای فلک، ای طبيعت شام تاريک ما را سحر کن
نو بهار است، گل به بار است
ابر چشمم ژاله بار است
اين قفس چون دلم تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آه آتشين
دست طبيعت گل عمر مرا مچين
جانب عاشق نگه ای تازه گل از اين
بيشتر کن، بيشتر کن، بيشتر کن!
مرغ بی دل، شرح هجران
دریادار بهرام افضلی و ۹ افسر دیگر توده‌‌ای به همراه سه غیرنظامی که در ارديبهشت سال ۱۳۶۲ دستگير شده بودند، در اسفند سال همان به حکم دادگاهی به ریاست آیت‌الله ری‌شهری اعدام شدند.

2 نظرات:

آمیز نقی خان در

مرغ سحر نام تصنیف مشهوری است که نخستین بار با صدای ملوک ضرابی و بعد با صدای قمرالملوک وزیری اجرا شد. شعر تصنیف مرغ سحر را ملک‌الشعرای بهار سرود و آهنگ آن، در دستگاه ماهور، از مرتضی نی‌داوود است.

یکی از محبوب‌ترین اجراهای این تصنیف از محمدرضا شجریان است که اغلب به خواست مردم در کنسرت‌های شجریان به گوش می‌رسد.

ماندگاری مرغ سحر را باید در مضمون اجتماعی-سیاسی آن جستجو کرد که در هر دوره‌ای در ایران به گونه‌ای مصداق پیدا می‌کند.

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B1%D8%BA_%D8%B3%D8%AD%D8%B1

می شود روزی بیاید که دیگرکسی را برای اندیشه اش زندانی نکنند ونکشند؟

ناشناس در

چه ساده، چه به سادگی گفتند
و ایشان را
چه ساده، چه به سادگی کشتند.

تمام حقیقت در همین تکه ی شعر نهفته است عمو جان. وای من امشب هوس حال و هوای دیگر کردم.

ارسال یک نظر