قلب من برای آنجا میتپد/ بخش پنجم
بالاخره رسیدیم
۲۶ اکتبر ۲۰۰۸
نوشتهی خزر فاطمی
برگردان: مجمد افراسیابی با نشستن هواپیما، با همان برخورد دوستانهای مواجه شدم که بارها از آن با من سخن گفته بودند.
خدای من! آنچه را که امروز با آن مواجه شدهام چگونه میتوانم بیان کنم؟. اما فعلن نیاز به کمی استراحت دارم. فردا با تعدادی عکس باز خواهم گشت.
هم زلزله و هم تیراندازی
۲۶ اکتبر ۲۰۰۸
بمحض پیاده شدن از هوا پیما، راهی میهمانسرا شدیم. در همین فاصلهی کوتاه با مناظری عجیبی مواجه گردیدیم. اگرچه تصور مواجهه با چنان مناظری دور از انتظار نبود اما تصور اینکه خودم هم در میان آنها باشم بعید بنظر میرسید. مردم، زنان برقعپوش، بوی پیچیده در فضا، همه و همه چیز در کنارم بود و در میانهی کابل که کو های بلندی محاصرهاش کرده بود.
لحظهای بعد وارد میهمانسرا شدیم و تا آخر روز در همانجا باقی ماندیم. بدلیل تیراندازیهای سحرگاهی در محلههای پائینی شهر که موجب مرگ کسانی نیز شده بود بما اجازهی خروج از باغ میهمانسرا داده نشد.
بعدن معلوم شد که آنچه اتفاق افتاده، ارتباطی به جنگ نداشته است. تیراندازی ناشی از بروز مشکلات داخلی در یک شرکت بازرگانی بوده است. نگهبان یکی از شرکتها، با گشودن آتش ابتدا دو نفر از کارمندان شرکت را میکشد و سپس با گلولهای به زندگی خویش خاتمه میدهد.
امروز صبح زمین لرزهی خفیفی رخ داد. حتا بیست سال پیش هم، زلزله در افعانستان اتفاق غیر معمولی تلقی نمیشد چه رسد به امروز. تو در زیر پایت احساس لرزش خفیفی میکردی و دیگر هیچ.
چند ساعتی وقت ما صرف گوشکردن به دستورات ایمنی و لزوم رعایت مقررات حفاظتی شد. با شنیدن این حرفها ترس شدیدی بر من عارض گردید. دلم فرو ریخت. حالا دیگر مخالفتی با این نداشتم که فردا را هم در مهانسرا بمانیم.
در محلی زندگی ما چند زن افغانی مشغول به کار هستند. من از فرصت استفاده کرده و با آنان به گفتوگو مینشینم. انگلیسی خوبی بلد نیستند اما برای من که فارسی را خوب صحبت میکنم، اشکالی پیش نمیآید. زنان صمیمی و خوشبرخوردند.
امروز بیوه زنی که مسئول نظافت محل زندگی ماست و مادر پنج فرزند، بیست دقیقهای روبروی من ایستاده بود. در این مدت هرگز خنده از لبان او دور نشد. این نکته قابل ذکر است که حرفهی نظافتکاری از دیدگاه بسیاری از افغانها، حرفهای پست شمرده میشود.
همهی آنانی را که تا به امروز موفق به دیدارشان شدهام و فرصت گپوگفتی با آنان یافتهام، بدون استثناء دارای همین نگاه مهربان بودهاند.
اما چه میدانی؟ شاید در روزهای آینده چهرهی دیگری از مردم افغان در برابر من ظاهر شود.
اگر به موقع حرکت کرده بودیم!
۲۸ اکتبر ۲۰۰۸
علاوه بر بازدید از موزهی هنری شهر کابل که بینهایت هم جالب بود، برای کسب اطلاعات بیشتر از شیوهی کار و فعالیتهای KAS «آموزشوپرورش کودکان» و RAD «کار با معلولین» راهی ادارهی مرکزی میشویم. این دیدار نیز بسیار جالب بود. فردا در سفری که به شمال خواهیم داشت این امکان را خواهیم یافت تا از مناطق مشابه دیگری نیز بازدید کنیم.
این را هم خوب است اضافه کنم که امشب بمبی در مسیری که ما فردا راهی آنجا خواهیم شد، منفجر گردید و جان هفت انسان را گرفت. همهی کشته شدهگان سرباز بودند، سه نفر افغانی و بقیه تابعیت کشورهای دیگری را داشتند.
در راه بازگشت، یکی از سرنشینان اتومبیل پرسید آیا ساختمانی که ما از جلوی آن رد شدیم، دادگاه نبود؟
علی رانندهی ما جواب داد:
این مکان شایشتهگی نام دادگاه ندارد. حکمی که" آنها" صادر میکنند ارتباطی به محق بودن دادخواه ندارد بلکه بستگی به مقدار رشوهای است که از یکی از جانبان دعوا گرفتهاند. و سپس اضافه کرد که «یکی از مسائلی که طالبان تا اندازهی خوبی از عهدهی انجام آن بر آمده بودند، همین مسئلهی قضاوت بود. احکامی که توسط دادگاههای طالبان صادر میگردید تا حدودی از روی حق و حقیقت بود. اما حالا تو میتوانی با پرداخت مبلغی نه تنها آزادی خودت را بخری بلکه دادخواه «مدعی» را محکوم و روانهی زندان کنی.»
زنگ تلفنهای همراه علی و لارش به صدا در میآیند. ما نیز از جادهی اصلی منحرف میشویم. بعد اطلاع مییابیم که در مسیر همان جاده انفجاری رخ داده است. همه بهم نگاه میکنیم. یکی از همراهان میگوید:
چه میدانی؟ شاید اگر ما هم سر ساعت حرکت کرده بودیم الان در میان آنها بودیم!
این حادثه باعث شد که گذر ما به اماکنی بیفتد که بواقع نباید از آن مکانها عبور میکردیم. اما حالا آن راه مطمئن شده بود. ما هم موفق بدیدن کودکان بیشتری، مغازههای زیادتری و . . . شدیم که در صورت عدم وقوع انفجار از دیدن آنها محروم میماندیم.
پس از رسیدن به مقصد متوجه میشویم که همراهان ما که سوار بر اتومبیل دیگری بودند اصلن خبری از حادثه دریافت نکردهاند.آنها را باور بر این بود که موفق به دیدن اماکن جالبتری شدهاند.
آخر شب معلوم شد که بمبی در کار نبوده و سروصدا ناشی از بروز انفجار در موتور یک اتومبیل بوده است.
ولی اوضاع افغانستان بقدری بحرانی است و آنقدر اتفاقات غیر مترقبه رخ میدهدکه هیچکس دوست ندارد به استقبال خطر برود.
0 نظرات:
ارسال یک نظر