۱۳۸۸ دی ۲۵, جمعه

شب بود وزمستان بود و سرما بود

--> -->
سرما دست بردار نیست. اگرچه از منهای ۲۵ درجه به ۱۶ درجه زیر صفر پایین رفته‌ است. خوبی‌اش این است که بادی نمی‌وزد. روزی پانصد کامیون برف از سطح شهر فسقلی ما به بیرون حمل می‌شود اما هنوز هم کومه‌های برف در کناره‌ی جاده‌ها خودنمایی می‌کنند.
همه چیز کار می‌کند. گاهی یخ‌زده‌گی کابل‌های انتقال نیروی برق، خللی در برنامه‌ی حرکت قطارها ایجاد می‌کند و یا سرعت غیرمجاز راننده‌ی بی‌عقلی مرگ خودش را رقم می‌زند و تاخیر دیگران را فراهم می‌آورد.

در این سرمای وانفسا و ریزش مداوم برف، من و پویا راهی فرودگاه شدیم، برای آوردن همسرم. کولاک برف اجازه‌ی دیدن چراغ خطر اتومبیل‌های جلویی را نمی‌داد. قدرت دید از سی چهل متر بیشتر نبود. اتومبیلی با سرعتی سرسام‌آور از ما سبقت گرفت. ترشحات ناشی از سرعت آن، شیشه‌ی جلویی ماشین را پوشانید و دیدم را کور کرد. تازه متوجه شدم که آب ضد یخ‌دار، شیشه‌شور هم، یخ بسته است.
نزدیکی‌های فرودگاه جاده بند بود، از هر دو سو. لاک پشت‌وار جلو می‌رفتیم. به نیما که از استکهلم راهی فرودگاه بود، تلفنی داستان را خبر دادم. نزدیکتر که شدیم چرخش پروانه‌های هلی‌کوپتری خودنمایی کرد. ایستگاه رادیو را عوض کردم. فرستنده‌ی محلی، خبر از تصادف دو اتومبیل داد و صدمه دیدن شش سرنشین آن دو خودرو. وضعشان را وخیم اعلام کرد. نزدیک‌تر شدیم. یکی از اتومبیل‌ها بکلی سوخته بود و دیگری مبدل شده بود به کومه‌ای آهن‌پاره‌. هلی‌کوپتر امداد، مجروحین را به بیمارستان شهر اوپسالا برد.

یاد وطن افتادم که وزیر دادگستری‌اش، دو سه سال پیش، در سلف‌چکان اصفهان تصادف کرد. آمبولانسی برای حمل وزیر نیامد. پسرش با کامیون او را به بیمارستان برد که در میانه‌ی راه، جان داد.

دریغ!


8 نظرات:

يك صداي بي‌صدا در

سلام

البته از انصاف دور نشويم همين الان هم امثال شعبان‌ها در مملكت گل و بلبل كم نيستند...فقط تفاوت قضيه آنجاست كه آن وقت‌ها در اكثريت بودند و الان (اگر نگوييم در اقليت‌اند) در اكثريت نيستند

گشتاسب در

مراد برقی (در 8 قسمت)
http://www.youtube.com/watch?v=wKtBwoTwcuE

علیرضا در

salam
man ke delam vase ye havaye abrio ye barfe dorost hesabi tang shode
jaye shoMa khali ma inja darim zemestoone bi nahayat bi mazeyi ro separi mikonim
emroOzam javoOna garche Toodeyi nistan ama dige eteghadi nadaran

ناشناس در

سلام عمو جان

ناشناس در

سلام عموجان
مدتهاست دلم می خواست برایتان کامنت بگذارم و از توشته های دلنشین شما تشکر کنم . بالاخره امشب موفق شدم .
امیدوارم هوا بهتر شده باشه . ما حاضریم همه ی برفهای آنجا را داشته باشیم . چون در اینجا اصلاً برف نمی بارد و حسرت به دال مانده ایم . روزگار عجیبی ست . یکی از پر برفی می نالد و یکی هم ار بی برفی . از طرف من به خانم سلام برسانید و حسابی توی آن برف به اسکی بروید .

ناشناس در

سلام عموجان
مدتهاست دلم می خواست برایتان کامنت بگذارم و از توشته های دلنشین شما تشکر کنم . بالاخره امشب موفق شدم .
امیدوارم هوا بهتر شده باشه . ما حاضریم همه ی برفهای آنجا را داشته باشیم . چون در اینجا اصلاً برف نمی بارد و حسرت به دال مانده ایم . روزگار عجیبی ست . یکی از پر برفی می نالد و یکی هم ار بی برفی . از طرف من به خانم سلام برسانید و حسابی توی آن برف به اسکی بروید .

ناشناس در

تو رو خدا می بینید ؟ یا کامنت ها نمی رسند یا سه تا سه تا می شود .
انگار لب تابم با من سر شوخی دارد .
عمو جان اگر این دفعه اذیتم کرد شما دعواش کنید .

ناشناس در

سلام عمو جان
چرا دیر به دیر می نویسید ؟
آب و هوا بهتره ؟
دلم می خواد هر روز که وبلاگ رو باز می کنم مطلب تازه ای نوشته باشید .

ارسال یک نظر