تفکر استبدادی
گویند زیدآبادی را به این دلیلکه در نامهاش آیتالله خامنهای را رهبر، نه "رهبر معظم" خطاب کرده است، بسی اذیت کردهاند.
این حرف میتواند درست باشد. دلیل من اعتراضیهی شیخ محمد یزدی است به آیتالله رفسنجانی که چرا نامهات را به رهبر، بدون سلام آغاز کردهای؟
جایی خواندهام "بدبخت ملتی که نیاز به رهبر داشته باشد".
این مطلب سخنی بگزاف نیست که کشورهای دموکرات غربی را نه رهبری است و نه نیاز باینکه دم آقایان را "توی سینی بگذاری" تا به گوشهی قبایشان بر نخورد.
فقط آلمان نازی بود که هیلتر رهبرش بود و شوروی سابق که استالین را داشت. و دیدیم که این رهبران معظم چه به روزگار مردمشان آوردند.
چند سال پیش اینگوار کارلسون Ingvar Carlsson نخستوزیر وقت سوئد به هنگام پیاده شدن از هواپیمایی که او را از جزیرهی گوتلند به استکهلم برگردانده بود، ساکش در هواپیما جا گذاشته بود.
خلبان هواپیما ساک بدست بیرون آمد و با صدای بلند گفت:
اینگوار، اینگوار! ساکت را جا گذاشتهای و سپس ساک را به سمت نخستوزیر پرتاب کرد.
اینگوار کارلسون تشکری کرد و ساکش را برداشت. همهی مردم دنیا جریان را از طریق تلویزیون دیدند. آب هم از آب تکان نخورد. کارلسون چندی بعد داوطلبانه از سیاست کناره گرفت و بزندگی عادی برگشت.
در آن رژیم بادمجان دور قابچینها میگفتند:
اعلیحضرت، شاهنشاه آریامهر، بزرگ ارتشتاران. شاه هم کیف میکرد و خود را جانشین کوروش تصور مینمود.
در این رژیم بادمجان دورقابچینها میگویند:
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب. آقای خامنهای هم باد به غبغب میاندازد و فکر میکند جانشین بلافصل امام علی است.
4 نظرات:
این تفکر ناشی از فرهنگ نادرست است. بطور مثال در فرهنگی که خرافه پرستی دینی، مقدس سازی احمقانه از هیچ وجود دارد بطوریکه مردم حاضرند سر خود را بشکافند (برای هیچ!) و یا حتی اگر صحبتی بشود، شخص را اعدام کنند چون توهین به دین و مقدسات احمقانه شان می دانند....اینها نشانه مقدس پرستی است.
جامعه مقدس زده...در نهایت دست به مقدس سازی هم میزند.
اگر روشنفکر های این جامعه به اندازه کافی عقل و جسارت داشتند که واقعیت ها را بدون اضافه کردن توهمات مذهبی حاصل از سالها تحت تاثیر بودن، مطرح کنند...امید می رود که جامعه ما پس از چند نسل بهبود پیدا کند.
اما تا مادامیکه به اصطلاح روشنفکران! توهمات تقدس زده خودشان را به این جامعه تزریق می کنند، تنها امید برای بهتر شدن جامعه نیز برباد رفته است.
ارادتمند
متأسفانه در این چندروز مجالی برای خواندن یادداشت های شما نداشتهام. دریکی از آنها اشاراتی تلمیحی به کوچکردن فرزند یا عزیزی از خانه داشتهبودید. این قطعاً احساس همهی پدران و مادران است که روزی در برابر این واقعیت قرار میگیرند. زندگی چنان در حال تغییر است که انسان نمیتواند مزمزهای ابدی از دوران های شادی و آرامش داشتهباشد. اشارهای داشتهبودید به مقایسهی سیاستمداران کشورهای دمکرات و کشورهای دیکتاتوری. میدانم که باور شما برآن نیست که اینان تافتهی جدابافتهای بودهاند و یا هستند. زیرا برای استقرار دمکراسی در این کشورها، قطعاً فراز و فرود بسیاری نصیب مردم شده تا توانستهاند به چنین مرحلهای برسند. انسان وقتی به چنین موردهایی برمی خورد، انصافاً لذت میبرد.
عموی عزیز
مکل خود ما هستیم ، ما همیشه دنبال قهرمان می گردیم در حالی که باید باور کنیم ، مسئولین و حتی رهبر ، چه رییس جمهور باشد و چه نخست وزیر یا هر اسم دیگر ، همه و همه خدمتگذاران مردم هستند نه رییس و مافوق . مشکل ما قبول مقامی فراانسانی برای رهبر بوده و هست ، از زمانهای گذشته تا امروز
کاش هیچ حسرتی بر دلهای جوانان غیور ما نبود
سلام عمو جان
ممنونم که سر زدین... همیشه آخرای شهریور یادتون میکنم با اون پستایی که در مورد روزای اول جنگ نوشتین...
ایام به کامتون
ارسال یک نظر