هوس شــعركـردهام
هوس شــعركـردهام.
هشـتكتاب ســـهراب را برمیدارم و میخوانم:
آب را گل نكنیم!
در فرودست انگار، كفتری میخورد آب.
یا كه در بیشهی دور، سیرهای پر میشوید.
یا در آبادی،كوزهای پر میگردد.
و یادِ آن روز بهــاری میافتــم كه برای رفع تشـــنگی در کنارچشـــمهای از چشــمهسارهای
البرزكوه، سرفرو كردم توی آب سردش، كه سـخت تشـنهام بود و سیر نوشیدم. پس
از سیرآب شدن از علی پرسیدم:
این شعر سهراب را خواندهای؟
علی پرسید:
علی پرسید:
كدام را؟
گفتم:
آب را گل نكنیم!
مِنمِنی كرد و گفت:
آره، فكر میكنم و اغاز كرد به خواندن آن با آن صـدای گرمش، از الفِ اَبجَدَش تا یاء حُطّیاش.
آره، فكر میكنم و اغاز كرد به خواندن آن با آن صـدای گرمش، از الفِ اَبجَدَش تا یاء حُطّیاش.
به آبشــار دوقولو نزدیک شده بودیم كه شــعر تمام شـد.
صـــدای دوســتان درآمد كه:
صـــدای دوســتان درآمد كه:
محمد و علی كه بهم میرسند، ما را فراموش میکنند.
یادش بخیر كه چه حافظهای داشت و چه صفائی!
یادش بخیر كه چه حافظهای داشت و چه صفائی!
امید که فشــارهای زندگی روزانه، خللی به حافظهاش نزده باشد!
6 نظرات:
خوش به حالت عمو جان
میدونی من چند وقته هوس شعر نمی کنم ....
ههییی ... مردشور این دنیا رو ببرن
سلام عمو جان .
یاد باد آن روزگاران یاد باد .
ما را هم راهی کوچه پس کوچه های ناب خاطره کردی . الهی خیر ببینی .
خدای متعال علی ها و شما را در کنف عنایات خودش حفظ و محفوظ بدارد .
آمین
دلم برای آن علی ها و آن معصومه ها و آن آب و خاک تنگ شده است
سلام عمو اروند عزیز
من هم یاد دوران نوجوانی افتادم در ایران و گردشگاه های چهارمحال و بختیاری
یادش بخیر
سلام عمو اروند عزیز
متشکرم از این که همیشه با بزرگواری و لطف به من سرمیزنید. سلامت و شادی تان را آرزو می کنم.
من نمی دانم در جهان حیوانات چه می گذرد. اما می دانم که اگر انسان این خاطره ها را نداشت، چگونه می توانست در زنگ زدگی لحظه های تلخی از زندگی، چرخ های روح خویش رابه حرکت در آورد و چراغی از امید دیدارهای نامعلوم در ذهن خویش بیفروزد.
ارسال یک نظر