سیلان فکر! از همه چیز و از همه جا
بخش یک
تنهائی و بیکاری کلافهام کرده بود. نه کاری داشتم برای انجام و نه همکلامی برای
گفتگوتابستان بود و همکاران در مرخصی.
خودم در نوروز مرخصیام صرف دیداری از وطن کرده بودم که دوری، احوالم را خراب
کرده بود و زمستان سرد و تاریک بر شئت آن افزوده بود.
دکتر معالجم خواست با مرخصی استعلاجی, خانهنشینم کند. میدانستم دردِم، دردِ
دوری و بیخبری است و دوایم خانهنشینی نیست، راهی ایران شدم تا عقدهی دل بگشایم که بوی اصلاحات هم میآمد. سفری جانانه شد
و پر از انرژی به وطن دومم بازگشتم.
بخش دو
فنجانی قهوه گرفتم تا آتش خستهگی و گرسنهگیام بنشانم که شهربانو زنگ زد و
سفارش خرید بلیت سینما داد. فیلم خوبی روی اکران نیافتم ولی بلیت فیلم «قتل در جاده» را رزو کردم که
پذیرفته نشد.
بخش سه
راستی چرا برخی بلیت را «بلیط» مینویسند همانطور که پیشترها نفت را «نفط» و
تهران را «طهران» مینوشتند؟تازهگیها باز برخی، عَلَم تغییر خط فارسی را هوا کردهاند و هر گروهی دلایل
خود را دارد. من نمیفهمم حق با کیست. اگر موافقین پیروز گردند تکلیف این همه آثار ادبی ما چه خواهد شد؟
انقلاب زبان ما «در رفتهها» را گرفت و بقول هادی خرسندی:
ديدی آخر هرچه رشتم، پنبه شد
جمعههايم ناگهان يكشنبه شد
صبح فردايش زبانم شد عوض
آن سلام نازنينم شد «هلو»
سوئدیها به یکدیگر «ِهِی» میگویند نه سلام. خانمی از شجرهی خوانین لُر با ما هم کمپی بود و هرکه «هیاش» میگفت پاسخش به او
«هی» تو کلاته، بود.
شاید دِقِدِلی خالی میکرد که زن بود و تنها بود لَر بود و پناهندهی
منتظرالجواب.
بخش چهار
راستی چرا تمامی مردم دنیا به فارسی نمیگپند؟ درواقعیت «فارسی شکر است» که
نباید شک داشته باشند. میزبان امریکائیام در کالیفورنیای شمالی نیز همین باور را داشت و در شگفت
بود که چرا مردم اروپا چون ساکنین آمریکای
شمالی به زبان واحدی سخن نمیگویند. او که تباری نروژی داشت در پاسخ من که پرسیدم مگر زبان نیاکان تو انگلیسی بود؟
جوابش چون نگاه عاقل انددر سفیه بود.
من هم متوجه دلایل موافقین تغییر خط فارسی نمیشوم. ولی دلم میخواهد کلمههای
دارای «ز، ذ ، ظ و ض»با «ز» نوشته شود تا بهنگام آموزش کودکآن دچار سرگیجه نشوند.
شاید باور من خالی از اشکال نباشد ولی باوری است و تجربهای عملی پشتیبان آن.
دگراندیشیی باید به جالش کشیده شود نه منع گردد.
عبارت «نگاه عاقل در سفیه» از فرمایشات شیخ اجل، سعدی است که کسانی او را دیگر
اجل نمیشمارند. جوان بودم که با افکار زنده یاد احمد کسروی آشنا شدم و فهمیدم که او با سعدی میانهای
ندارد چون سعدی در دیباچهی گلستان گفته است:
در آن دوران که ما را وقت خوش بود
ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود.
و از بد روزگار این تاریخ مقارن است با سلطهی مغولان بر وطن ما و کسروی،
سرودهی سعدی را برنتافته که گناهکارش هم دانسته است چون ایرانیانِ آن روزگاران اصلن
دلخوش نبودهاند.
نمیدانم آیا کسروی گلستان و بوستان را هم در مراسم کتابسوزان، طعمهی حریق کرده
یا نه.
کتاب دگراندیش را که نباید سوزاند.
تازهگیها شنیدهام برخی دیگر هم سرودههای سعدی را به بد و بیراهه گرفتهاند
که سعدی در گلستان جز مشتی عبارات عربی و داستانهائی همچون در «باب جوانی» ندارد
که چیز آموزندهی باشد بقیه نیز مقداری پند و اندرز است و شاملو هم که فردوسی را سشت و آب کشید و انداخت روی بند.
درست است که بت شکنی کار پسندیدهای است و هیچ انسانی معصوم نیست. اما راستی چرا ما این چنینی هستیم؟
مگر میشود بزرگی شاملو را در شعر معاصر و یا باورش را به آزادی بیان نفی کرد؟
نمیفهمم چرا ما بزرگانمان را برای کار یا کارهای بزرگی که کردهاند، تحسین
نمیکنیم اما آنان را برای آنچه بنظر ما میبایست انجام میدادند و ندادهاند،
تقبیح میکنیم؟
سعدی بد است چون وقتی مغولها اجداد ما را از دم تیغ میگذراندهان، خوش بوده و شاملو بزرگ نیست چرا که به فردوسی بزرگ نقدی
کرده است.
گوئیا تمامی حاکمان این سرزمین دموکراتی صرف بودهاند.
بگذریم از معدود افرادی که دورانی بس کوتاه با نفوذ در حکومت قصد اصلاحاتی
داشتهاند و تا دست بکاری درست زدهاند جان خویش از دست دادهاند.
بگذریم!
من از خواندن شعرهای سعدی بهمان اندازه لذت میبرم که از خواندن اشعار نیما و
شاملو.
به کسروی بهمان اندازه احترام میگذارم که به شاملو و فردوسی را بیمثال میدانم.
و در این
اندیشهام که اگر زبان امروزی ما از صافی فارسی بگذرانند آیا نسلهای آینده متوجه معنا،
مفهموم و زیبائی اشعار حافظ و سعدی و ... خواهند شد؟
زبان پاک کسروی که چنگی بدل من نزد. شاید بشود صاف را «ساف» نوشت و عربی را «اربی»
ولی آلایش زبان فارسی از لغات عربی زیاد ساده نباید باشد.
روسها الفبای خویش را به ملل تحت سیطرهی خویش هفتاد سال حِقّنه کردند ولی با
زوال حکومت شوری، پرچم تغییر الفبای خودی افراشته شد. البته اعراب هم با نباکان ما
همان کار کردهاند اما در این چهارده قرن شعرا و ادبای ما بیکار ننشستهاند و
بلائی سر زبان عربی تحمیلی آوردهاند که آن زبان جز برای فارسزبانان قابل درک و
فهم نیست.
آیا ترکها و وییتنامیها از تغییر خط خود راضی هستند؟
بهار ۱۳۸۲ خورشیدی
7 نظرات:
شايد وطن را هرگز نشود وتن نوشت. هم به خاطر مهاجران دور از وطن كه وطن را وطن ميدانند و هم به خاطر رمان اميرخاني كه بيوتن نام گرفته است!
كسي نپرسيد سعدي شايد درگير قافيه بود و مجبور بود كه شش را با خوش همقافيه كند؟
ممنون از اينكه بيتعصب هستيد. توي اين دنياي متعصب، كيميايي است.
سلام عمو اروند گل
امیدوارم خوب و خوش و سلامت باشید و همه چی ردیف باشه
درگیر امر خیر بودم(نامزدی:) نشد بعد از اون پیامتون بپرسم کجای مهرآباد جنوبی معلم بودید شما؟
من دبستان و راهنماییم توی مدرسه های او منطقه بود
راستی اون ایرادی که وبلاگم داشت رو برطرف کردم امیدوارم دیگه الان مشکلی نداشته باشه
عمو جان عده ای از فردوسی بدشان می آید یکی می گوید زن ستیز بود و دیگری می گوید ترک ستیز. به اقتضای حوادثی که در شاهنامه اش رخ داده شعر را سروده .
سعدی هم شاید روزی که حال و هوایش خوش بود شعری سروده و مدرک و سندی برای خودش درست کرده که گویا در بدترین ایام به فکر خودش بوده و الا آخر
حیف است وطن با حروفی دیگر نوشته شود که همین سه حرف دنیائیست .
این امت همیشه در صحنه بالاخره باید یکجوری حضور خود را اعلام نماید
برق هم همون برقای سابق!
هرچه دنبال تکنولوژی جدیدتر بریم مشکلاتمون هم بیشتر میشه. اینجا هم تا وقتی مثل اون دوستتون با دست رنگها رو قاتی میکردند مردم دیرتر رنگ میشدند حالا کامپیوتری و برقی همه رو از دم رنگ میکنند.
آقا، کرون الان صد و پنجاه و چهار تومنه! تا صد و پنجاه و شش هم بالا رفت.
سلام عموجان
شايد برايت جالب باشد كه بداني هزينه تمام شده هر كيلو وات برق در ايران براي دولت 78 تومان است. در حاليكه مثلا از كشاورز فقط براي هر كيلووات برق 15 ريال دريافت مي كند!
ارسال یک نظر