۱۳۸۷ شهریور ۱۱, دوشنبه

توهمات آسوده بالان


کارش که تمام شد پرسید:
خب! از ایران چه خبر؟
گفتم:
امیدوارم که دوباره درگیر جنگ نشویم که آمریکا عراق نیست و تا بجنبیم همه جا را خراب کرده‌است. ککش هم نمی‌گزد.
گفت:
چرا که نشود؟ پنجاه و اندی از عمرم گذشته است. از وطن چی نصیب من شده است؟ برای من که نباشد…
حرفش را قطع کردم و گفتم:
پس مردم چی؟ آنان که چون من و تو در سایه‌ی آرامش نه لمیده‌اند؟ برای من که نباشد، گور پدر بقیه؟
گفت:
آلمان و ژاپون را اگر درهم نکوبیده بودند، امروز دنیا این شکلی نبود. اروپا زیر چکمه‌ی هیتلر و موسولینی بود و آسیا در تصرف ژاپون. از این گذشته جنگ امروز، جنگ الکترونیکی است. موشک‌ها همه هوشمند هستند. تمام هدف‌ها از پیش شناسایی شده اند.هدف‌گیری هم هوشمندانه است. موشک به همان‌جایی می‌خورد که مرکز دشمن است. مردم عادی صدمه‌ای نمی‌بینند.
گفتم:
بله، درست مثل افغانستان. می‌بینی که هرروزه‌ی خدا، همین موشک‌های هوشمندع دو سه دوجین افغانی بی‌نوا و بدبخت را لت و پار می‌کند و بعد هم می‌گویند که "به بخشید اشتباه کردیم!" ولی فردا باز همان آش و همان کاسه است. روز از نو، مرگ و در بدری از نو.
گفت:
نه اصلن این طور نیست که تو می‌گویی. من اطلاع دقیق دارم. به بین! این‌طور که بمن گزارش داده‌اند جمهوری اسلامی پایگاهی در داخل خاک کردستان بنا کرده بود. افسر آمریکایی مشغول بازدید از منطقه از همراه کُرد خود می‌پرسید:
مگر نه که این‌جا خاک عراق است؟
کرد همراهش جواب می‌دهد:
بله.
آمریکاییه می‌پرسد:
پس سپاه پاسداران ایران در این‌جا چکار دارند.
همراه کُردش می‌گوید:
جمهوری اسلامی است دیگر. چه می‌شود کرد؟
افسر آمریکایی لپ‌تاپش را بیرون می‌آورد. برنامه‌ای می‌دهد و تمام پایگاه و ساکنین‌ آن را می‌فرستد توی هوا. کار تمام شد. آب هم از آب تکان نمی‌خورد. بهمین ساده‌گی.
زمانی که گوینده با نگاه‌های مشکوک من مواجه می‌شود، اضافه می‌کند:
البته این‌طور که طرف برای من شرح ‌داد.
مشتری تازه‌ای می‌رسد. خدا حافظی گفتم و دنبال راه خودم را گرفتم. توی راه، بیاد انتقاد یا اعتراض یا نمی‌دانم چی او در چند سال پیش افتادم که گفت:
چطور طبرزدی را نمی‌گیرند؟
شاید باورش این بود که اگر طبرزدی را به خاطر حرف‌هایی که می‌زند، بازداشت نمی‌کنند، دلیلش این است که او هم از خود آن‌هاست.