دیداری ازجزیرهی کیش
442
تهرانم .راهی جزیرهی كیش میشویم. هواپیما بلند میشود. سرمیهماندار با بردن نام خدا و سپاس از امام خمینی، بینانگذار جمهوری اسلامی ایران و آیتالله خامنهای، خودش را معرفی و برای ما آرزوی سفری خوش میکند. یاد نواختن سرود شاهنشاهی در آغاز هر کاری میافتم.
بعلدستیام با گویش تند ترکی میپرسد
خامنهای خلبانه؟
خندهای میکند، فحشی چاشنی صحبتش و ادامه میدهد:
بعلدستیام با گویش تند ترکی میپرسد
خامنهای خلبانه؟
خندهای میکند، فحشی چاشنی صحبتش و ادامه میدهد:
درجهدار ارتشی بودم. به ایفتخار بازنیشستهگی نائیل شودهام. نذركرده بودم اگر ای ناکسا وِلم کونن، حاجی خانم را ببرم كیش .
میپرسم:
چرا کیش؟ آنحا امامزادهای هست؟
میگوید :
نه جانم. خواستم بندهی خدا، حالی بکنه!
و قهقههاش توی هواپیما میپیچد.
هواپیما در فرودگاه کیش مینشیند و برای دومین بار وارد کیش میشویم. نخستین سفرمان ۳۲ سال پیش بود.آنگاه که كیش، جور دیگری بود. ساکنانش، بومیان عربزبان بودند. شاه برای خود قصری میساخت و عَلَم، یار غارش و وزیر دربارش نیز، تا بعدها در آن قصور"حال"ی کنند.
توقفمان كوتاه بود و هواپیمایمان، داکوتای دو موتورهی مامور حمل پست نقاط ساحلی خلیح فارس و دریای عمان. خلبان که کار تحویل و تحول محمولهی پستی را انجام داد، بسوی گاوبندی بال کشید.
هواپیما در فرودگاه کیش مینشیند و برای دومین بار وارد کیش میشویم. نخستین سفرمان ۳۲ سال پیش بود.آنگاه که كیش، جور دیگری بود. ساکنانش، بومیان عربزبان بودند. شاه برای خود قصری میساخت و عَلَم، یار غارش و وزیر دربارش نیز، تا بعدها در آن قصور"حال"ی کنند.
توقفمان كوتاه بود و هواپیمایمان، داکوتای دو موتورهی مامور حمل پست نقاط ساحلی خلیح فارس و دریای عمان. خلبان که کار تحویل و تحول محمولهی پستی را انجام داد، بسوی گاوبندی بال کشید.
آنروزها، ورود به جزیره نیازمند اجازهی ویژه بود. گرفتن اجازه ناشدنی نبود چون بخشدارش همدورهایم بود. ولی نهوقتش را داشتیم که هم سفرمان بیاجازه بود و نه فكر توقف در کیش به ذهنم خطور کرده بود.
بعدها، كیش، شد جزیرهی توریستی. اروپائیان هر هفته با هواپیمای كنكورد بدانجا میآمدند برای «حالکردن».کازینوهائی بود و ساحل شنیِ آفتابی و هوائی خوش برای اروپائیان عاشق آب و آفتاب و حال.
درآمدی هم بود برای خزانهی دولت، البته از نوع حرامش که قابل اختلاس نبود.
درآمدی هم بود برای خزانهی دولت، البته از نوع حرامش که قابل اختلاس نبود.
ولی قضیه چه زود برعکس شد با انقلاب. اکنون به «پول_و_ پله» رسیدههای "انقلابی"در دوبی حال میکنند و پولدارترها راهی جاهای باحالتر میشوند.
میگویند بسیاری از اماكن آنچنانی كه دیگر در كیش، اجازهی فعالیتشان نیست، در دوبی با پول آقازادهها ادارهمیشود.
میگویند بسیاری از اماكن آنچنانی كه دیگر در كیش، اجازهی فعالیتشان نیست، در دوبی با پول آقازادهها ادارهمیشود.
كیش با هوای حارهای و دریای لاجوردی رنگش، مرا به سالهای دورتری میبرد، سالهای اول دههی پنجاه خورشیدیکه بخشدار دیّر بودم. هرجا دلم میخواست، تن به دریا میزدم. نه معارضی بود برای شنا و نه محافظی برای برای باد نرفتن اسلام.
اگر منعی بود، هدف سلامت شخص بود. محافظ که از نام و نشانم، باحبر میشد، نفس راحتی میكشید و میگفت:
عامو، باکش نیه! بخشدار خومونیه.
شیوا، هوس تن به آب زدن دارد. آنهم دستهجمعی، مانند سوئد. کاری نشدنی. صفای آبتنی تنها را به لقایشمیبخشد. با شریک زتدگیش، پاچهی شلوارهایشان را بالا کشیده و دستدردست، به آب میزنند.
عكسی از آنان میگیرم تا یش زیبا را نشان دوستانش دهد.
عامو، باکش نیه! بخشدار خومونیه.
شیوا، هوس تن به آب زدن دارد. آنهم دستهجمعی، مانند سوئد. کاری نشدنی. صفای آبتنی تنها را به لقایشمیبخشد. با شریک زتدگیش، پاچهی شلوارهایشان را بالا کشیده و دستدردست، به آب میزنند.
عكسی از آنان میگیرم تا یش زیبا را نشان دوستانش دهد.
هنگام برگشت از دفتردار هتل، نشانی پلاژ ویژهی میهمانان خارجی را میگیرم. طرف میگوید:
پارسال تعطیلش کردند.
میپرسم چرا؟ میگوید:
دستور بود.
جزیرهی کیش
اكتبر ۲۰۰۴ میلادی
0 نظرات:
ارسال یک نظر