بزرگداشت مولانا در استکهلم
راهی استکهلم بودیم که خبرم دادند از جلسهی بزرگداشت هشتصدومین سالروز مولانا جلاالدین مولوی در سالن موسسهی ABF استکهلم. بانی برپائی جشن انجمن "آلپ" بود که با نامش از پیش آشنائی نداشتم.
به محل برگزاری جشن که رسیدیم، مراسم آغاز شده بود. بلیتی هم در کار نبود. سالن پر بود از جمعیت، زن و مرد، پیر و جوان. مدتها بود این همه ایرانی، در زیر یک سقف، ندیده بودم. در میانشان هم سنوسالهای من کم نبودند و بودند جوانانی بچه به بغل.
وجود نام "محمد فضل هاشمی" استاد تاریخ اندیشه در دانشگاه "اومِهئوUmeå سوئد، در فهرست سخنرانان، بیشترین جاذبه را برای من داشت، که چند باری از رادیو به سخنانش گوش کردهبودم. او به سوئدی حرف زد به دلیل شرکت تعدادی سوئدی که در صف اول نشسته بودند. سخنان او برای بعضی از حاضرین نامفهوم بود، از جمله دو خانم همسنوسال خودم، نشسته پشت سر ما، که بهمحض آگاهی از ایراد سخنرانی به زبانِ سوئدی، غرغرشان بلند شد که چرا به زبان سوئدی؟ اعتراض آنان نه به گوش سخنران رسید و نه بهگوش مجریان برنامه، ولی ما نیز از فیض سخنان فضل هاشمی نیمه محروم شدیم. پچپج مدام آن دو بانو، حال ما را گرفت
خلاصهی سخنان دکتر فضل هاشمی، از صوفیسم این بود:صوفیگری در تضاد و تقابل با زندهگی تجملی و اشرافی خلفای وقت ظهور کرد. باجهتگیری انتقادی علیه دانش نظری موجود، توسعه و تکامل یافت. صوفی در جستجوی خداست و با وجود پیروی از شریعت، معتقد به وجود امکان ایجاد رابطهی مستقیم با خدا را دادر و این وصول به حق با یکیشدن و حلول در ذات حق ممکن است. نیل به ذات حق از راه اعتقاد و دانش امکان پذیر نیست. صوفی باید صافی شود و این عمل از طریق جهاد و تزکیهی نفس به نتیجه میرسد. براساس آئین صوفیان، اعتقاد و خداشناسی قانون بیرونی است و صوفیگری از عشق و استنباط نشآت میگیرد که به قانون درونی تعبیر میشود. صوفیگری از حقیقتِ حق، صحبت میکند و خداشناسی از تبعیت و پیروی. قوانین مذهبی همهگانی است در حالی که در صوفیسم از عشق صحبت میشود و فرد را به داشتن باور شخصی دعوت مینماید.
باری هدف صوفی، سلوک است در راه حق و برای رسیدن به این منظور:
ابتدا صوفی با توسل به توبه، اقدام به پاک کردن جان و دل خویش میکند. سپس با توسل به مجاهده و پرهیز از لذات و شهوات جهانی که به باور آنان، مانع وصول به حق است، به راه خویش ادامه میدهد. برای رسیدن به این هدف، صوفیِ سالک نیازمند راهبری است که مرشد نامیده میشود. سالک در برابر مرشد مطیع صرف است و از خود ارادهئی ندارد. مرشد با وا داشتن او به ریاضت، گوشه نشینی، عبادت، سکوت ممتد و... او را به مدارج عالی رهنمون میشود. شرط رسیدن به درجات بالا، اخلاص و صدق سالک است به مرشد.
به نظر مولانا درک واقعیات بستهگی به زمان و چگونهگی وقوع واقعه دارد. فضل هاشمی به مثالی از مولانا اشاره کرد مبنی بر دیدار چهار انسانی که به عمر خویش فیلی ندیده بودند. آنان دزدانه به محل نگهداری فیل که تاریک بود، وارد شدند و بجای استفاده از حس بینائی خود برای شناسائی فیل، از حس بساوائی (لامسه)ی خویش استفاده کردند.
اولی با لمس خرطوم فیل، آن را به مار شبیه کرد. دومی گوش آنرا لمس کرد و گفت که فیل شبیه بادبزن است. سومی با پای پیل مواجه شد و حیوان را به ستون تشبیه کرد و چهارمی که دستی بر پشت حیوان زده بود فریاد بر آورد که حیوان به مانند تخت است.
بدین طریق هریک از آنان، فیل را بر اساس آن بخش از تن حیوان که لمس کرده بودند، ارزیابی نمودند در نبود نور و اگر شمعی بود هر چهار نفر به نتیجهی واحدی دست مییافتند.
پیل اندر خانهیی تاریک بود عرضه را آورده بودندش هُنُوداز برای دیدنش مردم بسی اندر آن ظلمت همیشد هر کسیدیدنش با چشم چون ممکن نبود اندر آن تاریکیاش کف میبسودآن یکی را کف به خرطوم افتاد گفت: همچون ناودان است این نهادآن یکی را دست برگوشش رسید آن بر او چون بادبیزن شد پدیدآن یکی را کف چو بر پایش بسود گفت:شکل پیل دیدم چون عمودآن یکی بر پشت او بنهاد دست گفت: خود این پیل چون تختی بُدستهمچنین، هریک به جزوی که رسید فهم آن میکرد، هرجا میشنیداز نظرگه، گفتشان شد مختلف آن یکی دالأش لقب داد، این الف
در کف هر یک اگر شمعی بدی اختلاف از گفتِشان بیرون شدی
براستی منظور مولای رومی از این شمع چیست و دنبال کدام نور است. و آن چه نوری است که ما آدمیان، برای غلبه بر پیشداوریهای خود، بدان نیازمندیم؟
انسان در کنار کمبودهای تجربی خویش، نیازمند چیزی دیگری است. ما تجربیات مجردی و از راه دور کسب میکنیم ولی توانائی چیدن قطعات یافتههایمان را درجای مناسب خودشان نداریم، باید این کمبود با چیز دیگری تکمیل شود.
آنچه مورد نیاز ما است پذیرش و داشتن دیدگاهی مثبت است به "دیگران" که با ما بیگانه نیستند. آنان نیز انسانهائی هستند زنده، ساخته شده از گوشت و خون، با همان دل نگرانیهای روزانهی ما، همان مشکلات و همان شادیها. انسانهائی هستند که ما را احاطه کردهاند و میشود با آنان باب مذاکره و گفتگو را گشود و تبادل عقیده کرد
گروه موسیقی ، با تنبک و تار و نی، شروع به نواختن کرد و خانمی که صدائی رسا و خوش داشت، قطعاتی از اشعار مولانا را بس خارج خواند که زیاد به دل ننشست. رهبر گروه نیز اذعان کرد که چون خواننده و نوازندهگان، هرکدام از نقطهی دیگر، گرد هم آمده اند، فرصت لذا امکان تمرین کافی با هم را نداشتهاند و از کسریها عذر خواست.
دکلمه کنندهگان اشعار مولانا نیز همخوانی با سازی که همراه آنان نواخته میشد را نداشت، او برای خود میزد و این با ریتم خویش دکلمه میکرد.
سخنران بعدی دکتر اصغر فردی بود که بنام پروفسور فردی معرفی شد. مجری برنامه شعر زیبائی از او را با همان صدای کوتاهش، دکلمه کرد و اضافه نمود که معتقد است نام شاعر در میان نسلهای بعدی شهرتی بهم خواهد زد. چون و چرائیاش را نگفت.
آقای فردی که به روایت خودش از طریق مسکو به سوئد آمده بود، مولوی را متعلق به ایرانیان میدانست و قلبن شاکی بود که چرا یونسکو، برگزاری همایش هشتصدمین سالروز مولانا را در ترکیه فراهم کرده است.
میگفت:
زمانی به جهتی با رئیس جمهور ترکیه، اربکان، ملاقاتی داشته است، در زمان جوانیاش و رئیس جمهور ترجمهی ترکی اشعاری از مولانا را برای او خوانده است( اشعار را نیز به ترکی سلیسی خواند و اضافه کرد که خود آذری و زادهی تبریز است) و سپس با افتخار اضافه کرده است که مولانا از ماست( نقل به مضمون). و ایشان در جواب اوربکان، پاسخی داده است مضمون بر این که" مولوی از آنِ آنانی است که شعر او را به زبانی که مولوی سرودهاست" میفهمند. کف حضار.
در شگفتام که اگر عربها در مورد ابن سینا و رازی و ... که به عربی نوشتهاند چنین ادعائی کنند، ما چه پاسخی در مقابل ادعای آنان خواهیم داشت؟
من در اساس بر این باورم که این بزرگان به جامعهی جهانی بشریت تعلق دارند و بزرگداشت آنان از جانب هر قوم و قبیلهئی، بزرگداشت علم و هنر و نهایت انسانیت است و زیانی متوجه مدعیان مالکیت این بزرگان نخواهد شد.
دکتر فردی اشارهئی کرد به اولین دیدار مولانا و شمس تبریزی به شرح زیر:
مولانا که فقیهی عالیقدری بود، در مقابل یک کتابفروشی، کتاب فقهی در دست داشت و آن را بررسی میکرد. که مرد ژولیدهئی از او پرسید:
این چیست که میخوانی. مولانا در جوابش گفت:
این تو ندانی.
شمس با دستاش اشاره ئی به بساط کتابفروش کرد. کتابها نیست شد. مولانا پرسید:
این چیست؟ شمس جواب داد:
این را تو ندانی!
مولانا کارش را ول کرد و به دنبال شمس روان شد و مولانا گشت.
سخنگو معتقد بود که زندهیاد فروزانفر، کاری در مورد شرح و تفسیر مولوی نکرده است و نیکلسون انگلیسی نیز. بخصوص معترض بود که نیکلسون، عشق میان مولانا و شمس را، زمینی دانسته و آنان را همجنسگرا معرفی کردهاست.
او معتقد بود که اروپائیان ما را نمیفهمند و صحنهئی از خوابیدن سه بزرگ ادب فارسی بهار، شهریار و عشقی را تعریف کرد که شبی در اتاقی در کنار هم خوابیده بودند. شهریار هوس بودن در کنار بهار را میکند و لذا از روی بغلدستیاش، به کنار او میخزد و لحظهئی دیگر عشق بودن در کنار عشقی، سبب میشود که او جا عوض کند و از روی این دوست خزیده و به پهلوی عشقی رود. ناطق معتقد بود که این نوع دوستداشتنها، معنایش برای غربیان نا آشناست.
و اصولن آقای دکتر فردی، باورش بر این بود که " کار تحقیقی اصولی" تا کنون روی سرودههای مولانا انجام نشده است.
ایشان صوفیان را به دوگروه مستان و افیونی که به کشیدن حشیش و سرمستی میپردازند که ظاهریاند و دیگر گروه که مست در عشق فنای الله هستند، تقسیم کرد.
یکی از برنامههای جالب جشن، اجرای موسیقی خانقاهی بود بنام مولویه توسط جوانی از خطهی آذربایجان بنام نوید مثمر. نوید صدائی بسیار گرم و رسا داشت. قشنگ مینواخت و گرم به ترکی میخواند. افسوس که با خود نمونهی کارهایش را برای فروش نیاورده بود.
جالب این بود که انجمن آلپ بر خلاف رسم موجود در سوئد، از میهمانان ورودیهئی نگرفت، از آنان با چای و شیرینی پذیرائی کرد، به
هنگام ترک محل به آنان بستهئی به عنوان شام داد، ولی سخنرانان و هنرمندان حتا یک شاخهی گل دریافت نکردند.
در همین رابطه
7 نظرات:
سلام
قرار است دو سه روز ديگه در "قونيه" تركيه بزرگداشتي بين المللي براي هشتصدمين سالگرد مولانا برگزار گردد . ما هم كه طبق معمول دستمون كوتاه است و نميتوانيم شركت كنيم
عمو اروند عزيز
چه نشسته اي كه از قضا عربها در همين المپيك آسيايي دوحه چنين ادعايي را مطرح كرده و ابن سينا را از خود معرفي كردند!!
از گزارش مفيدت نيز سپاسگزارم.
عمو اروند عزیز : این دکتر یا پرفسور اصغر فردی که سنگ مولانا را به سینه می زند آیا برای برگزاری جشن هشتصدمین سالروز برگزاری مولانادر ایران کوچکترین تلاشی کرده ؟ او صدا و دیکلمه خوشی در اشعار ترکی آذربایجانی دارد .
عقلم به جائی نمی رسد که عربها ابن سینا را از آن خود می داند . امارات سه جزیره را و کانالهای عربی خلیج فارس را از آن خود می دانند .
شهربانو
همیشه فکر میکنم چرا مولانا حافظ و سعدی و امثالهم دیگه توی دوره زمونه ی ما متولد نمیشن!
سلام. دست شما درد نکنه. استفاده کردیم، درضمن فکر میکنم این مثل قدیمی هم با حال وروز ما جور در نمیآد که آواز دهل شنیدن از دور خوش است. اگر بودیم اون آواز و دهلها رو هم میشنیدیم و استفاده میکردیم. ممنون از تشریف فرمائیتون به حجرهی سه قلمدار موفق باشید
بادرود
برایتان آرزوی کامیابی دارم.
خدانگهدار
بعله به قول آقاي درويشپور عربها از اين ادعاها كردهاند و من حتي شنيدهام در دائرهالمعارف هاي جديدشان ابوعلي سينا را كاملا عرب معرفي ميكنند .
ارسال یک نظر