۱۳۸۹ اسفند ۹, دوشنبه

بمناسبت مرگ اولوف پالمه، نخست وزیر اسبق سوئد

بیست‌وپنج سال پیش بود، یکربع قرن! صبح بود. ساعت شش. پیچ رادیو را باز کردم، بی‌بی‌سی بود یا صدای آمریکا و از خبر ترور اولف پالمه، نخست‌وزیر سوسیال دموکرات سوئد، دچار شوک‌، شدم.
او و همسرش پس از دیدن فیلمی از سینما راهی خانه بودند که گلوله‌ای به زنده‌گی نخست‌وریر نقطه‌ی پایانی گذاشته بود.

 روز دوشنبه، مردم بسیاری  بدیدار مزار اولوف پالمه در گورستان آدولف فردریک استکهلم رفتنند. عکاس: لیندا هوکانسون
اولوف پالمه، پیش از ورود به سینما محافط خود را مرخص کرده بود تا در آرامش کامل مانند دیگر افراد نشسته در سالن سینما، بتماشای فیلم مشغول شود.
اولین تصویری که پی از شنیدن این خبر ناخوش در ذهن‌ام نقش بست، دیواری بود که خیابان کاخ (فلسطین) را بروی مردم عادی می‌بست چرا که خانه‌ی نماینده‌گانِ "مردم"، نماینده‌گان مجلس شورای اسلامی ایران در آن حدود واقع بود و دولت دیواری بدور آنان کشیده بود تا امنیت قانون‌نویسان خویش را تامین کند. وسیله‌ی رفت‌وآمد نماینده‌گان "مردم" نیز اتومبیل‌های بنز ضد گلوله‌ بود با یکی دو وانت پر از نیروهای مسلح انقلابی که در پس و پیش اتومبیل‌های ضد گلوله‌شان، حافظ امنیت جانی آنان بودند.
پالمه را از دیر و دور می‌شناختم. مقاله‌های زیادی در باره‌ی او خوانده‌بودم، فریادهای او را علیه جنایات جنگی آمریکا در ویتنام شنیده بودم. عکس‌های او را که پیاده در پیشاپیش سوئدی‌های مخالف جنگ ویتنام در خیابان‌های استکهلم به اعتراض دست زده‌بودند، دیده بودم. او را دوست می‌داشتم و آرزوی داشتن چنین فردی را در راس دولت سرزمینم سال‌ها در ذهن و مغزم پرورده‌بودم. اوئی که با آعاز جنگ خانمانسوز ایران و عراق به تهران آمده‌بود تا دو دیکتاتور را از عواقب جنگ خانمان‌سوزی که علیه هم آغاز کرده بودند، باخبر سازد. اوئی که به امکان حل هر مشکل سیاسی از «راه گفت‌وگو» ایمان داشت. اوئی که مرد صلح بود و می‌خواست با پادرمیانی خویش، کشتاری را که آن دیوانه‌ی عراقی با توهم سرداری "القادسیه" آغاز کرده و این متوهم پیامبری، که می‌انگاشت با سرنگونی حاکم عراقی، راه آزادی سرزمین فلسطین را خواهد گشود و دارالحکومه‌ی اسلامی ایجاد خواهد کرد، متقاعد کند که جنگ راه حل اختلافات بشر متمدن، در قرن بیستم، نیست.
اما شوربختانه هیچیک از آن دو خودکامه‌ی شیفته‌ی قدرت را با اندیشه‌های انسان‌دوستانه‌ی آن مرد صلح‌جوی سوئدی میانه‌ای نبود. این یکی گفت که "همه چیز ما از جنگ است" و آن دیگری در پی فتح‌الفتوح دیگری از نوع قادسیه‌ی تازه‌ای بود.
آن روز من حتا بفکرم خطور هم نمی‌کرد که روزی جنون حاکمان کشورم مرا به سوئد پرتاب کند.
اما شاید جالبتر این باشد که علی‌رغم شهادت همسر پالمه در شناسائی قاتل و افراد دیگر، سیستم قضائی سوئد فرد مظنون به قتل نخست‌وزیر محبوب خود را بدلیل کافی نبودن ادله، از اتهام وارده تبرئه کرد اما سیستم قضایی سرزمین من، در این ۲۵ سال گذشته هزاران را نفر را بدون ادله‌ی کافی مجرمیت، در بی‌دادگاه‌های خود بمرگ محکوم کرده‌است.

1 نظرات:

طاها بذری در

عموجان، بسیار مطلب خوبی بود.... من فقط می‌دانستم که جایزه‌ای به نام‌ش است. باید در موردش مطالعه کنم.

پیروز باشید

ارسال یک نظر