۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

در رثای آن مرد که انسانیت را برگزید و به قدرت، نه گفت

درست مثل همان روز بود.رادیو را روشن کردم و باشنیدن خبر مرگ آیت‌الله طالقانی شوکه‌ شدم. صبحانه نخورده، سوار بر ماشین راه اداره در پیش گرفتم. بیشتر همکاران جمع بودند. چپ و راست، مسلمان و نامسلمان و همه افسرده حال. با پیاده شدن از ماشین، دوره‌ام کردند:
چرا؟ چی شد؟می‌گویند او را کشته‌اند!دیشب او شورای انقلاب را رهبری کرده بود. صبح خبر مرگش را داده‌اند، مگر می‌شود؟ آخر چرا؟
من نیز مانند آنان، از همه جا بی‌خبر بودم و از جریانات پشت پرده بی‌اطلاع. اداره را دسته‌جمعی بسوی استادیوم آبادان ترک کردیم. مردم، دسته دسته، راهی استادیوم بودند، گریان، ضجه‌کشان. زن و مرد. پیر و جوان. راست و چپ. و همه به گونه‌ای ساکت. حرفی برای گفتن نداشتیم. یکباره بغض کسی می‌ترکید و فریادش بلند می‌شد:
خدایا! آخر چرا؟ چرا طالقانی؟ نه کسی دیگر؟ کاش عزرائیل را بسراغ من می‌فرستادی! حالا به چه کسی پناه آوریم؟
و ضجه‌ها بلند می‌شد. زنان بومی به شیوه‌ی خویش زاری می‌کردند و صدای ضجه‌شان هر شنونده‌ای را بگریه می‌انداخت. جلو استادیوم جا برای ایستادن نبود.آری سید محمود طالقانی، مرده بود.
اما امروز این فیس بوک بود و نوشته‌ی مسیح، این زن آزاده، روزنامه نگار شجاع جنبش سبز و تیتر نابی که انتخاب کرده بود«آقای خامنه‌ای! مراسم بی‌رونق ولایتمداران را به بهانه یک عکس پاره دیدی، حداقل وقتی مراسم باشکوه ملت برای تشیع یک پیر حصر کشیده بی تریبون را دیدی؟ مرد باش و کنار بکش!».
گیج شدم تک و تنها، در این غریب غربت جایی برای رفتن نیست. نه همدمی، نه همدلی و نه همزبانی. بودن با عزادارن محال است مگر در دنیای مجازی اینترنت. تسلیت رهبر را نیز نصفه نیمه خواندم. تسلیت که چه بگویم. خزعبلات! حرف‌هایی ناسنجیده بمانند دیگر حرف‌هایش که خریدارانش همان چماق بدستان دور و برش هستند و رانت‌خواران سفره‌ی گسترده‌ی از درآمدهای نفت و واردات بی‌ بندوبار. ویدیوکلیپ‌های عزاداران را نیز دیدم. هوا، هوای همان روز آبادان بود. هر چقدر اندیشیدم که جمله‌ای مناسب حال بنویسم، کلامی بهتر و بایسته‌تر از گفته‌ی خدای سخن سعدی نیافتم.
سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز مرده آن‌ست که نامش به نکویی نبرند.

6 نظرات:

افشان طریقت در

به باور من، درد بزرگ ما در از دست دادن شخصیت های ارزشمند، چه سالمند و چه جوان نیست. در آن است که نتوانیم نیروهای بالنده ی جدیدی را در جای آنان ببینیم.البته این به معنی نادیده گرفتن و یا بی اهمیت نشان دادن مرگ چنین مردان یا زنانی نیست. این قانونمندی زندگی است. اما وقتی جامعه ای در اختناق و فشار به سر بَرَد، چندان ساده نیست که قامت تنومند یک رهبر فکری جدید را به همان سادگی پس از او به تماشا به ایستیم.

کاکا جنوبی در

روحش شاد باد . فقط سکوت و بهت کردم بهت برای کسی که تمام رنج هاوزحمت ها را به جان خرید تا به گوشه انزوایش بکشانند تا کسانی همچون مشایی ها واحمدی نژاد ها و مصباح ها .......جان بگیرند .
سخت است 30 سال خار در چشم وگلو بودن واقعا سخت است . ابرمردی بود او .وبازهم سکوت .

بامداد راستین در

ساده بودن اش در این روزگارِِ مردمانِ هفت خط نهایتِ زیرکی بود، بسیار کسان به او خندیدند و مضحکه اش کردند اما به قولِ انگلیسی «خنده ی آخر» برای او ماند که به ریشِ این مردمان که در تاریخ بدنام خواهند ماند بخندد

Shamim Estakhri در

تفاوت زیادی است میان نگاه مردم به آیت الله منتظری در این روزها و سال ها و آن روزها و آن سال های آغازین. او در خلال این سال ها، در بیشتر دیدگاه ها فرقی نکرده بود. هرچند در پاره ای دیدگاه های اساسی، تغییراتی مثبت در اندیشه های وی پدید آمده بود. اما به نظر من، ما مردم در برخی ابعاد، تغییرات مثبتی پذیرفته ایم. نمی شد در آن سال ها پا به محفلی گذاشت و لطیفه هایی ناشی از ساده دلی این مرد که حتی رنگ تمسخر داشت نشنید. مهم آن نبود که چه کسی به وجود آورنده ی آنها بود. مهم آن بود که مردم ما، وسیله ی پخش آنها شده بودند. البته قطعاً دست هایی در کار بود تا از ارزش شخصیت او کاسته شود. اما سرانجام، زمانی فرارسید که مردم نه تنها اعتبار او را دریافتند بلکه همه ی آن لطیفه ها را نیز به زباله دان تاریخ ریختند.

وارش در

من که دیگه مغزم هنگ کرده نمیدونم از دست اینها چی کار باید کرد خیلی پر رو هستن من هم که شک دارم بهاین مرگ مشکوک میزنه بد جور

ناشناس در

ملت دگر نمينشيند،تا بعد از 31 سال رنج و مشغت بشنود که در مبارزات و خروشش به کسی گفته بالای چشمت ابروست.امروز با سنگ آمده فردا با زنجير!داستانی را برايتان تعريف بگم : چند سال پيش به محلۀ کوليها با جعبۀ کتاب ميرفتيم و به بچه هائی که به مدرسه نميآمدن درس ميداديم.کودکی از من خواست کتابی را در مورد اعضای بدن بود بخوانم. چند دقيقه بعد بلند شد و داد زد:" تو در مورد سکس حرف زدي"! اين رژيم مانند اين کودک که روان درستی نداشت ميکنه. دارند در مورد ظلمش ميگن ميگه توهين کرديت

ارسال یک نظر