۱۳۸۸ خرداد ۸, جمعه

خاک مرا به باد مده!


سروده‌ی سیمین بانوی غزل فارسی

گر شعله های خشم وطن / زین بیشتر بلند شود
ترسم به روی سنگ لحد / نامت عجین به گند شود
 پر گوی و یاوه‌ساز شدی / بی‌حد زبان دراز شدی
ابرام ژاژخایی‌یِ تو / اسباب ریشخند شود
 هرجا دروغ یافته‌ای / درهم چو رشته بافته‌ای
ترسم که آنچه تافته‌ای / بر گردنت کمند شود
باد غرور در سر تو / کور است چشم باور تو
 پیلی که اوفتد به زمین / حاشا دگر بلند شود
بر سر کُلَه گشاد منه/ خاک مرا به باد مده
بر عبوس اوج – طلب / پابوس آبکند شود
بس کن خروش و همهمه را/ در خاک و خون مَکش
همه را کاری مکن که خلق خدا / گریان و سوگمند شوَد
نفرین من مباد تو را / زان رو که در مقام رضا
دشمن چو دردمند شود / خاطر مرا نژند شود
خواهی گر آتشم بزنی / یا قصد سنگسار کنی
کبریت و سنگ در کف تو / خاموش و بی‌گزند شود.
ترسم که آنچه تافته‌ای / بر گردنت کمند شود
باد غرور در سر تو / کور است چشم باور تو
پیلی که اوفتد به زمین / حاشا دگر بلند شود
بر سر کُلَه گشاد منه/ خاک مرا به باد مده
ابر عبوس اوج – طلب / پابوس آبکند شود
بس کن خروش و همهمه را/ در خاک و خون مَکش
همه را کاری مکن که خلق خدا / گریان و سوگمند شوَد 
نفرین من مباد تو را / زان رو که در مقام رضا
دشمن چو دردمند شود / خاطر مرا نژند شود
خواهی گر آتشم بزنی / یا قصد سنگسار کنی
کبریت و سنگ در کف تو / خاموش و بی‌گزند شود.