۱۳۸۷ تیر ۱۴, جمعه

نامه‌ای برای یک دوست

با خود سخت در تلاش‌ام که جای خالی فریدون را به شکلی در ذهن‌ام پر کنم. دوستی ما بس قدیم بود. با وجود تفاوت نگرش ما به پدیده های اجتماعی، هرگز با یکدیگر به تقابل بر نخاستیم. اگر بحثی یا جدلی بین ما شد، عرض یادگیری بیشتر بود و نهایت رسیدن به نقطه‌ی مشترک و تفاهم. حمید جان! نمی‌دانم فریدون برای‌ات گفته است که من و تمام افراد خانواده‌ام چقدر به او علاقه‌مندیم یا نه. او یکی از بهترین و در ضمن دیرینه‌ترین دوستان من است. متاسفانه غالبن نیز از هم دور بوده‌ایم. تا ایران بودم، بدنبال لقمه نان"حلالی" آواره‌ی نقاط بد آب و هوا بودم. پس از واِژگونی آن رِِژیم هم، آواره‌ي این دیار شدم. بگذریم که در هر دو مورد ناراضی نبوده‌ام. در جنوب از مهربانی‌های بی‌غل و غش جنوبی‌ها بهره‌مند بودم که هر که کارمند دولتی به آنجا رفته بود، چاپیده بودشان، و من که طمعی به مال و منال آنان نداشتمٰ، دوستی‌اشان را نثارم کردند. و در این جا نیز بسیار از اینان آموخته‌ام و به معنا و ارزش دموکراسی پی برده‌ام. بگذریم؛ صحبت از فریدون بود که اصلن فکر نمی‌کردم او را بدین حال نزار به‌بینم. شاید باور نکنی که از دیدن‌اش شوکه شدم. در آخرین روز پایانی کارم، آن‌گاه که نقطه‌ی پایانی به زنده‌گی اداری‌ام نهاده شد، یکی از همکارانم در جشن کوچکی که به مناسبت بازنشسته‌گی من گرفته بودند، در پاسخ هم‌کار جوانی که آرزو می‌کرد، که "ای‌کاش او هم در سن بازنشسته‌گی چون من سر حال باشد" گفت: محمد در سنین جوانی کوه‌پیمائی‌های بسیاری کرده است. گفتم : من دوستی دارم که دقیقن هم‌سن و سال من است که هنوز هم به جنگ صخره‌ها می‌رود. او از سنگ‌نوردان مشهور وطنم است. منظورم فریدون بود. و نمی‌دانستم که این عزیز آزاده، این‌چنین گرفتار شده‌است. و حیف و صد حیف که آزاده‌گانی چون او این چنین گرفتار می‌شوند. ولی شادم از این‌که فریدون این چنین محبوب انسان‌هائی است که خود نیز آزاده‌اند. پرویز داستان‌هائی از دوستان‌ او و مهربانی‌های آنان برایم تعریف کرد که موجب افتخار من شد. چه خوب که ارزش مردانه‌گی‌های فریدون پیش دشمن و دوست محرز و مسلم است. من دوست ندارم با مکالمه‌ی تلفنی آرامش او را بهم بزنم. که بدلیل تجربیات حرفه‌ئی‌ام، به این باورم که این نوع بیماران را باید راحت گذاشت و آرامش‌ آنان را بهم نزد. ولی نمی‌توانم از او بی‌خبر باشم. حالش را از تو و پرویز و دیگر دوستان و آشنایان مشترک خواهم گرفت. بسیار سلام‌اش برسان، هم از جانب من و هم از جانب یک‌یک اعضای خانواده‌ام که او آنان را خوب می‌شناسد.