۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه

هفده‌ی دی/ حجاب اجباری


اوایل انقلاب بود. زنان معترض به حجاب اجباری جلوی دادگستری تهران بست نشسته بودند و تقاضای ملاقات با مقامات قضایی را داشتند.
موافقان حجاب با شعار کوبنده‌ی "یا روسری یا توسری" خشم انقلابی خود را نثار خواهران و مادران ما می‌کردند. ما هم در کناره‌ی میدان به نظاره‌ ایستاده‌بودیم.
زن نسبتن مسنی در صف اول با چادر سنتی بر سر، در میانه‌ی دختران و پسران جوانی نشسته بود. یکی از جوانان انقلابی خودش باو رسانید و گفت:
مادر! می‌دانی اینانی که تو در میانشان نشسته‌ای همه کمونیست هستند؟
مادر پوزخندی زد و گفت:
بله، می‌دانم. سه تا از پسرانم همراه و هم‌فکر هم‌اینان بودند. شاه آنان کشت. پسر چهارمم بدلیل خردسالی از اعدام نجات یافت اما سال‌ها آن تو بود تا انقلاب شد و انقلابیون آزادش کردند. برو پیِ کارت و مزاحم دختران من مشو!
آن زن، صدیقه‌ی حائری‌زاده، مادر جواد، کاظم و حسین سلاحی بود. ما او را به تبعیت از پسرانش «عزیز» صدا می‌کردم.
عزیز بعد از انقلاب مجبور شد با دو نوه‌ی دختری‌اش، ایران را ترک کند. محمود؛ پدر بچه‌ها؛ هم‌رزم کاظم و جواد بود. در زمان شاه به حبس ابد محکوم شد. با انقلاب از زندان آزاد گشت اما چند سالی بعد جمهوری اسلامی اعدامش کرد.
همسرش مهری؛ خواهر سلاحی‌ها؛ چندسالی، آن تو در خدمت مدعیان آزادی بود.
از آن روز نحس ۳۰ سالی باید گذشته باشد. اما، امروز زنان سرزمین من، با مبارزات برابری‌خواهی خویش، لرزه بر اندام این کور ذهنان انداخته‌اند و جنبش سبز ارکان حکومت ولایی را به لرزه در آورده است.
پیروزی نزدیک است.

4 نظرات:

بهنام شادروان در

دیروز با دوست عزیزی تماس داشتیم. می گفت در روز عاشورا مادرش صدای داد و فریاد کتک خوردن دختری را شنیده. رفته دیده مادر دختر قبلا آنقدر خورده که بی حال بر زمین افتاده و خودش را هم بی رحمانه می زنند. مادر دوست ما می رود که شاید با مهر گاردی را متقاعد کند دست از سر آن دو بردارد که او با باتوم به سر و رویش کوبیده و مادرش که دبیر بازنشسته ریاضی یکی از بهترین مدارس تهران است اکنون هنوز جای کبودیها را بر صورت و بدن دارد. او معتقد بود آنها باید موادی مصرف کرده باشند که این گونه هیچ معیار انسانی را مراعات نمی کنند. وگرنه اینها از یک انسان برنمی آید. ارادتمند.بهنام

يك صداي بي‌صدا در

هر آزاده‌اي كه در مملكت گل و بلبل زندگي مي‌كند داستاني اين چنيني در سينه دارد...

ناشناس در

بايد کسيرا به عنوان مسئول اين جنايات معرفی ميکردند و آن مرتضوی فلک زده است که رژيم برای خاموش کردن اين آتش پر شعله ميخواهد استفاده کند. اين آقا حتمأ رئيسی داشته و وزير داخلۀ ايران و قانون ايران در اين رابطه مسئولند. آقازاده مجتبی خامنهای چقدر مسئولند؟ شغلشان چيست ؟ آيا رئيس کهريزکها همين آقازاده نيست؟ ما تا بحال نديديم برای اين جنايات وزيران مسئول مسئوليتی دراين جنايات نداشته باشند. مسئول اول خامنه ايست که بازيچۀ دست سپاه است دومين آقازاده مجتبي، آقای احمدينژاد، وزرا و فيروزآباديست. پنداری اگر اين جنايات را کسی ميديد نبايد اطلاع ميداد. حيف از اينکه تنها مرتضوی را معرفی کردند. استعفای روح الله ح. به همين خاطر است.

جهانگرد در

سلام
عمو ار وند عزیز مدتی وقت چک کردن بلاگتان را نداشتم امروز آمدم و دیدم باید بگویم در دی ماه آن سال که فرمودید و خاطره اش را نقل کردید نبودم اما امروز برایم جای تعجب است که مردان با سبیلِ کلفت و ریش و پشم دراز و سرِ باز چطور یا روسری یا توسری را شعار می دادند حال آنکه برای گروه دیگری از انسان ها تصمیم می گرفتند که چه پوششی داشته باشند واین لابد عین عدالت بوده!
اما پست تان در مورد رحلت آزاد مرد ایران مرحوم آیة الله منتظری را دیدم باور کنید هنوز بعد از گذشت این مدت از زمان هنوز وقتی در باره اش می خوانم بغض گلویم را می فشارد
خوب زیست آزاد زیست و خوب و راحت وآزاد رخت بر بست به قول عزیزی بیست سال به تمسخرش گرفتند و خندیدند و در آخر به ریش همه شان خندید و رفت این روزها مشغول خواندن خاطراتش هستم که از سایتش دانلود نموده ام بسیار زیبا روشنگر و خواندنی وشیرین است خواندنش را به همه دوستانی که نظرم را می خوانند توصیه می کنم

ارسال یک نظر