عزا عزاست امشب
در نوجوانی، در یکی از شبهای محرم، زمانی که شیخ نشسته بر منبر، امام حسین را شهید کرد و ضجه و نالهی زنان نشسته در پشت پردهی حایل را بدر آورد، از مسجد خارج شدم و عهد کردم هرگز در چنین مجالسی که از امام حسین، انسانی آنچنان ذلیل به نمایش میگزارند، شرکت نکنم.
سالهای سی بود. جوانان وطن با شعار "یا مرگ یا مصدق" حادثهی ۳۰ تیر را آفریده بودند. شهید قرب و منزلتی داشت و من بچه مذهبی، نمیپسندیدم که سالار شهیدان، برای جرعه آبی، دریوزهگی یزید کرده باشد حتا برای علی اصغر خردسالاش.
سالها گذشت. در چهل سالگی و در چنین روزی، از جلوی تکیهی بهبهانیهای ساکن آبادان گذشتم. سال ۵۷ بود. مردم باز هم علیه استبداد بپاخاسته بودند. صدای خطیب مجلس، راه بر من به بست و مرا بدرون تکیه خواند:
یزید مرد، رفت. امام حسین شیهد شد و بتاریخ پیوست. ما با یزیدان زمان کار داریم. آنانی که بر ما به شیوهی یزیدی حکم میرانند. «نقل به مضمون».
وارد حسینه شدم. خطیب عاشورا را دیگرگونه تفسیر میکرد. حسینی که این خطیب جوان از او صحبت میکرد، همان حسین مظلومی نبود که به باور آن شیخ همدانی برای پسرش، به گدایی آب رفته بود. حرفهایاش به دلم نشست.
اما دیری نگذشت که سید را عوض کردند و سیدی «موسوی تبریزی» دیگر از همان نوعِ شیخِ همدانی، به جانشنی او برگماشتند.
انقلاب پیروز شد و این سید منصب ریاست دادگاه انقلاب را اشغال کرد. دادگاه شهدای سینما رکس را راه انداحت. فرمان قتل چند نفر بیگناه دیگر را صادر کرد تا به خیال خام خویش، سر و ته قضیه را بهم آورد.
امروز، سی سالی از آن روز عاشورا گذشته است. پردهها بالا رفته است. داستان به آتش کشیده شدن سینما رکس نگاشته شده است و عامل و عاملین آن معلوم گشتهاند. همانانی که امروز تکیه بر قدرت زدهاند و یزیدگونه حکم قتل جوانان وطن را صادر میکنند.
هیهات منالذله!!
4 نظرات:
آن موسوی تبریزی موجودی وحشتناک بود
چنان نگاه های آغازینی به مذهب، طبعاً در جامعه ی ما، سر از نگاهی ضد مذهب در می آورد. در حالی که در یک جامعه ی سالم، چه لزومی دارد که مذهب در مقابل بی مذهبی قرار بگیرد. وقتی حرمت انسان، نقطه ی مرکزی همه ی دیدگاه هاست، دیگر نه نگاه ضد مذهبی می تواند میدان دار باشد و نه مذهبی.
در جامعه ی ما حتی پس از استقرار دمکراسی پیکرینه و نه کلامینه ، زمان درازی طول خواهد کشید تا امام حسین و مذهب و دین، بدل به خصوصی ترین پدیده های تاریخی و فرهنگی جامعه گردد.
سلام
بیشتر از سی سال پیش خونهای ملت ما درخت استقلال ، ازادی ، جمهوری اسلامی را میوه دا ر کرد ولی متاسفانه رهبران ما غصهٔ پول چینی ها و معاملات با اینها را میخورند و یا اینکه غصهٔ. این فلسطینیها و یا بدتر از همه حزب الهی ها را میخورند . هرکس ریش داره با یک اسلحه ادعای اسلامی بودن میکنه . من هزار با ر برای جمهوری اسلامی حقیقی جان میدهم ولی حاضر نیستم یک قطره خون برای این اسلام خراب کنها بدهم . امیدوارم این رهبران ما در روز سال گرد انقلاب فریاد االله و اکبر های مردم را دلیل بر اغتشاشگری تعبیر نکنند همین الله و اکبر های مردم بود که رهبران ما را بر کار گزا شت . بنده سی سال پیش در مدرسهٔ طلاب قم درس خواندم و دو سال و نیم زندان شاه بودم . الله و اکبر
ارسال یک نظر