ارزش انسان در حکومتهای لائیک و حکومتهای مبتنی بر ایدئولوژی خاص
در حین رانندگی به رادیو گوش میکنم، به مصاحبهای در برنامهی ۴ که در سوئد به پ ۴ معروف است. مصاحبه شونده خانمی است. او کارمند یکی از فروشگاههای پمپ بنزین استان ما بوده است. شبی دیر وقت مردی وارد فروشگاهش میشود. اسلحهاش بسوی او نشانه میگیرد و از او میخواهد که تمام موجودی صندوقش را تحویل او بدهد. توضیحات خانم فروشنده مبنی بر عدم دسترسیاش به موجودی صندوق، برای سارق، باورنکردنی است. او شاید نمیفهمد که چگونه پولهای پرداختی مشتریان، مستقمن وارد صندوقی میشود که رمز بازکردنش فقط در اختیار صاحب اصلی فروشگاه است. روی این اصل تهدیداتش را جدیتر میکند. ضامن اسلحهاش را آزاد میسازد و میگوید که اگر فوری کلید صندوق نیاوری مستقیم به سر تو شلیک خواهم کرد.
نهایت توضیحات فروشنده سارق را متقاعد میکند که بواقع صندوق قفل است و راهش میگیرد و میرود.
مصاحبهگر میپرسد که خوب این واقعه چه مدت طول کشید؟
- نمیدانم، برای من مثل یک عمر بود. ولی شاید در کل چند دقیقه تا او اسلحهاش را پائین آورد و راهش را کشید و رفت.
چه افکاری در این مدت ترا بخود مشغول داشت؟
- همهاش در این فکر بودم که اگر شلیک کند چه خواهد شد؟ میمیرم یا برای ابد معلول میشوم. اگر گلوله به صورتم اصابت کند چه شکل و قیافهای پیدا خواهم کرد؟ شاید هم مجبور شوم تا اآحر عمرم روی صندلی چرخدار بنشینم و ...
بعد که سارق رفت چه اتفاقی افتاد؟
خانم مصاحبه شونده کلی آخ و اوخ میکند. از احساس بدی که باو دست داده بود سخن میگوید. بعد اضافه میکند که پلیس آمد، مرا به بیمارستان بردند. روانشناسی با من به صحبت نشست. مدتها رواندرمانی شدم و . . .
خوب! این حادثه کی اتفاق افتاد؟
پنج سال پیش.
پنچسال پیش؟
- بله پنج سال پیش.
چه موقع به سر کارت بازگشتی؟
من هنوز هم در مرخصی استعلاجی هستم. هنوز کابوس آن شب دست از سر من برنمیدارد، راحتم نمیگزارد. همهاش در این فکرم که اگر دوباره چنین اتفاقی رخ دهد، چه بر سر من خواهد آمد. نه، من توانایی برگشت به کار را هنوز پیدا نکردهام.
بقیه ماجرا یادم نیست چرا که بیاخیتار افکارم متوجه نوشتهی خانم محبوبهی عباسقلی شد و مصاحبهی خانم شادی صدر و رفتاری که زندانبانان مدعیان جمهوری "عدل علی" با آنان و دیگر اسرای ولایت فقیه کردهاند.
آسیبدیدهی یک سرقت معمولی(حادثهی اجتماعی) در کشوری با حکومت لائیک که به ادعای این دروغگویان کافرند، مدت پنج سال، بدون اینکه کاری انجام دهد، به دلیل اینکه از یک حادثهی اجتماعی صدمه دیدهاست، در خانه مینشیند و هشتاد درصد حقوق خود را دریافت میدارد. اما در کشوری که مدعی حکومت "امامزمانی" است با انسانهای صادق و آزادهای، رفتارهایی آنچنانی روا میدارند.
احمدینژاد و حسین شریعتمداری کشته شدن یک دختر محجبهی مصری را در آلمان به دست یک راسیست روسی، علیه دموکراسی غربی پیراهن عثمان میکنند اما چشم بر کشتار مسلمانان چچن و اویغوری، بدست همفکران روسی و چینی خود، کر و کور میشوند.
5 نظرات:
عمو اروند عزیز
به قول معروف نه به این شوری شور و نه به اون بی نمکی! اینجایی ها الحق و الانصاف دیگه گاهی شورش رو درمیارن و اونطرفیها هم که دیگه نیاز به توضیح نداره
به هر حال این لائیکهای از خدا بیخبر٬ نجس خوکخوار باید یک فرقی با مسلمانان پاک و واجبالبهشت داشته باشند دیگه!
سلام عمو اروند عزیز
چه زیبا از آن دیار مثال می آورید ومن شیفته این قیاس ها هستم گرچه هیچ گونه مشابهتی این بین وجود ندارد اما آموزنده است که بدانیم تفاوت از کجا تا به کجاست اگر انقلاب 57 همراه با اینترنت وماهواره می شد مردم زودتر بهتر وکامل تر خواستار می شدند گرچه الان هم تحت سیطره بی اطلاعی وسانسور هستیم اما کاچی بعض هیچی
ممنون شاد باشید وسلامت
احساس می کنم که چگونه از این مقایسه به خشم می آیید. مخصوصاً زمانی که انسان هم وقایع کشور خود را با گوشت و پوست خود احساس کند و هم وقایعی را که در کشور میزبان اتفاق افتاده است. اما صرف نظر از خشم من و شما، واقعیت آنست که در بخشی از جهان و از جمله در کشور ما، تا زمانی که مردم، دیگر آن شیوه ی حکومت را نخواهند و حکومتگران نیز نتوانند به همان شیوه ی سابق بر مردم حکومت کنند، اوضاع، بیش و کم بر همین قرار است.
نوشتن موردهایی از این قبیل که کاملاً مستند و زنده هست و گسترش آنها و خاصه مقایسهشان بی آن که آتش سوزان احساسات در کنارشان باشد، ذهن بسیاری از هموطنان ما را به اندیشه وا می دارد. تردید نداشته باشید که بخشی از مردم ایران که در خارج به سر می برند، نفش مهمی در انتقال جلوه های دمکراسی و حرمتهای انسانی به داخل کشور داشتهاند.
ارسال یک نظر