tag:blogger.com,1999:blog-35683548.post1967575500797116677..comments2024-03-13T18:53:42.744+01:00Comments on عمو اروند: زنگ انشاء و یادی از محسنعمو اروندhttp://www.blogger.com/profile/16542932079463606072noreply@blogger.comBlogger8125tag:blogger.com,1999:blog-35683548.post-89325087859825568332008-11-27T21:43:00.000+01:002008-11-27T21:43:00.000+01:00از خواندن خاطره هایی که از شهرم همدان نقل می کنید ...از خواندن خاطره هایی که از شهرم همدان نقل می کنید خیلی لذت می برم و خواننده ثابت وبلاگتان هستم، خیلی از نامهایی که می برید برایم آشنا هستند و بعضیها را از نزدیک دیده ام و می شناسم.<BR/>پاینده و کامیاب باشید.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-35683548.post-36506732848007486432008-11-21T22:35:00.000+01:002008-11-21T22:35:00.000+01:00شخصیت محسن در این خاطرات، شخصیت کسی را به یادمیآو...شخصیت محسن در این خاطرات، شخصیت کسی را به یادمیآورد که نه تنها ناخوانده، خود را ملا میداند بلکه چنان خویشتن را در اوج فلک میپندارد که دیگر یاران و دوستان قدیم را به چیزی نیز نمیگیرد.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-35683548.post-33458075385443414702008-11-21T22:30:00.000+01:002008-11-21T22:30:00.000+01:00خاطرات جوانی و کودکی، خاطرات ریشه های وجود ماهستند...خاطرات جوانی و کودکی، خاطرات ریشه های وجود ماهستند. در آینه ی همان خاطره هاست که ریشه گرفتن این اندیشه یا آن اشتباه و یا تفکر معینی را می بینیم. بازبینی آن ها تنها برای سفر شخصی ما به گذشته ها نیست بلکه هم عناصر درس آموز آن ها می تواند شامل حالمان گرددو هم شامل حال دیگران که آن را می خوانند.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-35683548.post-26681637720578389672008-11-21T19:16:00.000+01:002008-11-21T19:16:00.000+01:00آی ! فکر کردم آخرش نویسنده داستانهای جنائی میشه حی...آی ! فکر کردم آخرش نویسنده داستانهای جنائی میشه حیف شدAnonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-35683548.post-44778317254078828442008-11-19T20:59:00.000+01:002008-11-19T20:59:00.000+01:00سالهای بین سی تا سی و دو بود و فضا فضای سیاسی و م...سالهای بین سی تا سی و دو بود و فضا فضای سیاسی و مصدقی و نفتی. معلم انشای ما مرحوم حیدریان فقط به جملات توجه داشت که فرضاً کسی بجای میگردد ننویسد میشود...من اهل داستان نویسی بودم واو چیزی از داستان نمیدانست بجای انشاء یک داستان نوشتم که اولین داستان زندگیام بود او مسخره کرد بچهها هم به تبعیت از او خندیدند همین شد که شما نوشتید. روزگار خوبی نبود. حالا ازاین نظر وضع دست کم تغییر کرده و فضا عوض شده و بهتر هم میشود. بچهها امروزه قدر خیلی چیزها را نمیدانند. چیزها و امکاناتی که ما نداشتیم.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-35683548.post-40423552136789084012008-11-19T08:29:00.000+01:002008-11-19T08:29:00.000+01:00گاه خاطرات شما در چند خط، سنگینی بار یک زندگی را ب...گاه خاطرات شما در چند خط، سنگینی بار یک زندگی را به شانه خالی مخاطب نزدیک می کند.<BR/>دلنشین بود.Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-35683548.post-13837974622273029612008-11-19T02:55:00.000+01:002008-11-19T02:55:00.000+01:00چه استعدادهایی که به عشق و قابلیت خود نمی رسند با ...چه استعدادهایی که به عشق و قابلیت خود نمی رسند با تحقیر یا سانسور یا....Anonymousnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-35683548.post-41807295674876850572008-11-18T20:17:00.000+01:002008-11-18T20:17:00.000+01:00عاموجان سلامقدمت سر چش سلویچ و تیسه بازاش.سری بزنی...عاموجان سلام<BR/><BR/>قدمت سر چش سلویچ و تیسه بازاش.<BR/><BR/>سری بزنین که شکر شطح و خلسه ی خاطره هاتون کار خستگان بسازد.<BR/><BR/>تندرست به شادی بمانید.<BR/><BR/>http://www.salvich.blogfa.comAnonymousnoreply@blogger.com